سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یکشنبه 90 مرداد 16 :: 1:49 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

سلام ادامه ماجرای ما

به اونجا رسدم که مادر بچه اولش که خواهر بزرگم بود باردار شد ویه بچه بور چشم سبز زیبا به دنیا آورد.تو کرج تو یه بیمارستان خصوصی خرجش هم پدر بزرگم داد . از اونجا که پدر یه کمی که چه عرض کنم تنبل تشریف داشتن و یه کله هم  که بوی قرمه سبزی میداد و حرف هیچکس هم گوش نمی داد و سر کار هم نمی رفت . به هر صورت مادرم از عهده پدر بر نمی امد .من یه دایی دارم که اون زمان برای ایشون کار گرفته بود تو شرکت ایران خودرو ولی پدر از ترس زخم زبونای مادر بزرگم که معروف به ننه جان بود قبول نکرد و نرفت و بدبختی مالی همچنان گریبان گیرشبود و هست چون مغز اقتصادی تعریفی هم نداره.  سال 53 که پدر بزرگ خدا بیامرزم رو که ماشین زد و کشت یه ارث خوب بهش رسید  ولی  می دونین که به باد فنا رفت و ماشااله عمو ها وهمه افراد فامیل از لحاظ مالی عالی هستن وپول از پاروشون بالا میره . از قضا من وخواهرم هم هردو شوهر کردیم ولی وضع مالی همه افراد فامیل خوبه به غیر از پدر شوهرای ما یه ضرب مثل هست که میگه هردرختی که مادر بالا رفت دخترش شاخه به شاخه میره .خلاصه جونم براتون بگه بعد از خواهرم من وبعد از من برادرم به دنیا اومد وهمه ما از سال 60 تا 63  به دنیا امدیم . روزگار برای مادرم آنقدر سخت بود که گفتنی نیست من نمخواهم همش از بدی های پدرم بگم اون یه خوبی های داره ولی روزگار سخت ما همش به خاطر تصمیمات اشتباه اون بود اگر یه کم فکر مکرد اگر کمی مشورت میکرد هیچ وقت ما به اینجا نمی رسیدیم . وقتی حرف میزد یا دعوا میکرد هیچ کسی نباید جیک میزد حتی مادرم چون منجر به یه دعوا و کتک کاری بزرگ می شد هنوز هم که ما همه ازدواج کردیم همین وضع هست . به خاطر همین مطلب مادرم همیشه سکوت میکرد وهمین سکوت همیشگی باعث شد تا وقتی دعوا میشد بهش یه شوک عصبی دست میده نفسش نمیاد وخلاصه یه حالت عجیب با این حال پدرم از حرف خودش پائین نمیاد خدا کنه هیچوقت به روز تون نیاد نمدونید چه حالی مشدیم تا اوضا یکم آروم بشه همه داغون عصبی بودن .  مادرم حتی یه سنگ صبور نداشت چون از خانواده دور بود تلفن هم که نبود خانواده شوهر هم که درست حسابی نبودن ما هم که خیلی بچه بودیم ولی با همون بچگی خرد داغون می شدیم یادم نمیره تا وقتی که بمیرم. هممون تنها بودیم و غریب و بی کس یه وقت پیش خودتون فکر نکنین دارم پیاز داغ زیاد میکنم من اگه به اندازه تمام نوشته های دنیا بنویسم یک لحطه از دردی که میکشیدم رو نمی تونم بگم ...

 داستان زجر ما همچنان ادامه دارد...




موضوع مطلب :



آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک