پدرم روزت مبارک محرم 14 سال پیش توی یک خونه تاریک شب تاسوعای ابالفضل العباس ساعت11 شب شخصی بنام ابوالفضل روی پای پسر بچه 10 ساله اش از این دنیا بدرود گفت هرگز کسی نفهمید اون پسر بچه چه چیزهایی رو دید هرگز کسی نفهمید تنها چیزی که اون لحظه یادش اومد گرمی دستای پدر بود که حالا دیگه سرد شده بود کسی نفهمید... کسی نفهمید جنازه پدر رو که از روی پای پسر بچه بلند کردند خاطرات تلخ پدر رو از بچه اش گرفتند کسی نفهمید اون جنازه نبود که داشت روی دستها میرفت ارزوهای یه پسر بچه بود که میخواست تنها برای یکبار آن جنازه پدر باشد کسی نفهمید نفهمید هرگز نفهمید موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||