فایده ای ندارد. امسال برف هم که ببارد بجای ذوق کردن، بغض می کنی موقع رد شدن از جلوی زندان اوین، وقتی یادت می افتد که عده ای از آدمهایی که مثل تو فکر می کنند، توی سلولهای سرد بند 209 و 240 سردشان است، وقتی یادت می افتد که توی انفرادی ها پتو به اندازه کافی نیست و بعضی ها را توی انفرادی با رها کردن در هوای سرد، شکنجه می دهند. حالا چه فرقی می کند که این آدم از انفرادی خارج شده یا نه، وقتی می دانی که قطعا هستند کسانی که آنها هم سردشان است اما آنقدر معروف نیستند که یخ زدنشان توی سلول، تیتر سایت ها شود. معروف نیستند، اما آدمند، سردشان می شود و تو می دانی که هستند. آنوقت سرمای هوا و همین چند دانه برف بی رمقی هم که می بارد، غم باد می شود روی دلت و هر بار که دانه های برف می خورد توی صورتت، دچار عذاب وجدان الیمی می شوی بابت آرزوی دو هفته پیشت و تمام تلاشت این می شود تا زیر برف توی میدان ونک، اشکهایت سرریز نشود. خدایا! درکه سرد است.
موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||