سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جمعه 88 بهمن 16 :: 11:52 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

 


راهنما درخت چنار بلندی را در دل کوه نشانمان می دهد و می گوید باید تا آنجا بروید. ایستاده ایم پای کوهی (شاید باید بگویم تپه.) در شمال شرقی اردکان. نزدیک یک ظهر زمستانی است اما خورشید امسال آنقدر زورش زیاد است که کل آسمان را فتح کرده و زمستان خودش را زده به بی خیالی و خدا می داند کجا خوابش برده. لاجرم ما هم مسیر شیب دار کوه را عرق ریزان بالا می رویم. خدا خیر دهاد به این زرتشتی ها که به مغزشان رسیده و بخشی از مسیر را پلکانی کرده اند. در طول مسیر خواندن عباراتی از آموزه های زرتشت که روی کاغذهای A4 نوشته شده، اندکی از خستگی راه می کاهد.


اولین باری که توصیف زیارتگاه چک چک را شنیدم، دو سال پیش بود و توصیه موکد دکتر که حتما بگذاریدش در لیست جاهایی که باید بروید. بعد از آن هم زیاد شنیدم که فضای عرفانی داخل معبد، شدیدا انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. موقع بالا آمدن لیدر گروه هم تاکید کرد که این بخش، عرفانی ترین بخش سفر است و من همین طور که بالا می روم احساس می کنم چقدر دلم می خواهد یک اتفاقی در درونم بیافتد. واقعا نمی دانم چه؟ فقط خسته ام. روحم مثل آدمی است که حسابی کتک خورده، مچاله شده، رمق ندارد فقط دارد ادای بچه پرروها را در می آورد. خسته ام. و حتی فکر می کنم این کلمه هم تکراری و مبتذل است برای توصیف حال روحم. به خودم که خوب نگاه می کنم می بینم با خداتر از تمام سالهای گذشته ام اما ... نمی دانم! گمانم همان باشد. مثل آدمی هستم که حسابی کتک خورده و لت و پار شده اما همان میان فهمیده که باید محکم تر بچسبد به باورهایش و سعی کند بیشتر بفهمد. اما کتمان که نمی شود کرد، شدیدا دلم آرامش می خواهد و سکوووووووووووووووووووت. و می دانی که فرق ها هست میان خوشبختی و آرامش. اولی را هستم. همیشه بوده ام اما دومی را مدتهاست که از دست داده ام. خیلی بیشتر از 7 ماه.


 


 نمای بیرونی چک چک


 


نقل است که وقتی اعراب به ایران حمله می کنند، یزدگرد سوم، پادشاه ایرانی برای در امان نگه داشتن خانواده اش آنها را به یزد می فرستد. چرا که یزد به خاطر آب هوای بیابانی و راه صعب العبورش، نسبت به سایر شهرها از امنیت بیشتری در مقابل هجوم اعراب برخوردار بوده است. اما یزد هم از هجوم اعراب در امان نمی ماند و در نتیجه فرزندان و همسر یزدگرد سوم برای فرار از دست اعراب به بیابان های اطراف یزد پناه می برند.


 نیک بانو دختر یزدگرد به کوه هایی که در شمال شرقی اردکان قرار دارد، پناه می برد. او عصایش (یا تکه چوبی را که همراه داشته) و از جنس درخت چنار بوده روی زمین می اندازد و در نتیجه قطرات آبی که چکه چکه از دل کوه بیرون می آمده، درخت چناری رشد می کند که هنوز هم وجود دارد. نیک بانو در آنجا غیب می شود و سپس این مکان برای زرتشتیان تبدیل به یک محل مقدس می شود. هنوز هم از دل کوه قطرات آب به صورت چکه چکه روی زمین می ریزد و به همین دلیل به آن زیارتگاه چَک چَک می گویند.


هر سال در روزهای 23 تا 28 خرداد، زرتشتیان از سراسر جهان به این نقطه می آیند و مراسم و آیین خود را انجام می دهند. جهت اسکان زائرین، تعدادی ساختمان در اطراف زیارتگاه و در دل کوه ساخته شده است.


در اطراف یزد 4 مکان مقدس دیگر متعلق به زرتشتیان وجود دارد که آنها نیز منتسب به سایر افراد خانواده یزدگرد هستند اما معرفترین آنها زیارتگاه چک چک است.


نارستانه در شرق یزد منتسب به اردشیر پسر یزدگرد؛ ستی پیر (پیر بزرگ) منتسب به کتایون همسر یزدگرد که در همان حوالی در چاهی مخفی شده بود؛ نارکی در جنوب یزد منتسب به نازبانو؛ مزرعه مهر و بِنوپُرس در اطرف اردکان، منتسب به مهر بانو و پارس بانو.


اما نکته این جاست که داستان ها و روایت هایی مثل غیب شدن یک انسان، رویش یک درخت چنار از یک تکه چوب و ... چندان منطقی و باورپذیر نیست هرچند این ها جزء باورها و اعتقادات مردم عامی زرتشت است. مانند ما شیعیان که تمام امام زاده ها را باور داریم اما طبق روایت راهنمای تور که به نقل از موبدان زرتشتی روایت می کرد، وقتی اعراب به ایران حمله می کنند، موبدان زرتشتی در یزد که به خاطر آب و هوایش از حمله اعراب مصون مانده، تصمیم می گیرند که اماکنی را برای انجام اعمال و ایین مذهبی ایجاد کنند که امنیت داشته باشد. چرا که می دانستند در هر حال پای اعراب به یزد نیز می رسد منتهی آنها می توانستند با دادن جزیه بر دین خود بمانند و برای اینکه اعمال و ایین خود را انحام دهند و از طرفی جایی باشد که تمام زرتشتیان بتوانند در روزهایی از سال گرد هم بیایند، یکدیگر را ببینند و این آیین به مرور زمان فراموش نشود و ... چند منطقه در اطراف یزد که به آب هم نزدیک باشد (برای اینکه بمدت چند روز قابل سکونت باشد) برای اینکار تعیین می کنند و زرتشتیان هر سال در روزهای خاصی از ماه ضمن اقامت چند روزه در این اماکن، ایین خود را اجرا می کنند.


روایت دوم به نظر معقول تر و باورپذیر است و من فکر می کنم نقل این داستان ها و منتسب کردن این اماکن به شاهزاده ها شاید برای این بوده که باید یک پشتوانه ای می داشتند برای تقدس بخشیدن به این اماکن، یا شاید هم بهانه ای برای وجود این اماکن در برابر اعراب. احتمالا اگر اعراب از نیت واقعی موبدان (زنده نگه داشتن آیین زرتشتی)  از پایه گذاری چنین اماکنی با خبر بودند، با آنها مقابله می کردند. و می بینیم که اکنون بعد از گذشت قرنها، هریک از این مراکز، در روزهایی بخصوصی از سال، محل تجمع زرتشتیان از سراسر جهان و اجرا و زنده نگه داشتن آیین زرتشتی است.


 


فضای داخلی زیارتگاه


 


وقتی به چک چک می رسیم که معبد در حال تعمیر است و صدای اره برقی و کلنگ است به جای آن سکوت و آرامشی که وعده اش را داده بودند! قرار بود هنگام ورود به معبد، کفش ها و جوراب ها را درآوریم و با پاهای برهنه وارد شویم. زمین معبد بر اثر چکه های آب خیس است. گفته بودند که وسط معبد آتشی روشن است و در فضای آرامش و روحانی حاکم همه در حال نیایش.


هیج کدام اینها نمی شود. فقط داخل معبد را می بینیم. یک اثر تاریخی خالی از آن حسی که بارها شنیده بودم. لابد برای اینکه بهانه ای باشد برایم برای بازگشت دوباره ای به شهر ایساتیس.


 




موضوع مطلب :



آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک