مدتی از آخرین مطلب ارائه شده در وب لاگم می گذرد. چند اتفاق تلخ و شیرین را پشت سر گذاشته ام که تمام این مدت درگیر آنها بودم . و دیگر اینکه به خاطر آسیب دیدن شبکیه چشم راستم از نشستن پشت کامپیوتر منع شده بودم. و اما حالا: ![]() واما بعد: ویدئوآرت ماهی های یونس برگزیده ی ششمین جشنواره ی تجلی احساس در بخش هنر جدید شد. از میان شصت اثر در بخش هنر جدید، یازده اثر به نمایشگاه راه یافت. از آنجایی که آثارم را مردمی عرضه می کنم و خود را در مبارزه با محصور کردن هنر در گالریها و عمیق کردن شکاف بین مردم و هنر می بینم، شرط را بر وارد نشدن اثرم در محیط گالری گذاشتم و بر سر مکان اجرا چانه زدم. با کمک خانم کتابچی دبیر بخش هنر جدید ، توانستم در نهایت گوشه ای از حیاط فرهنگسرای نیاوران را از آن کارم کنم. مکعبی به ارتفاع هشت متر در مستطیلی به ابعاد 2 در 3 متربه فرم یک چاه با پوشش چندین لایه پلاستیک و قسمت خروجی تنگ و باریک ساخته شد و روی صفحه ای سفید با چند موج عمدی، با دو ساعت تأخیر پس از افتتاحیه به نمایش درآمد و تا بیستم آذر همچنان روی پرده ماند. در روز یکشنبه 22/9/88 در مراسم اختتامیه ، در سالن همایشهای موزه هنرهای معاصر تهران ویدئوی ماهی های یونس به عنوان اثر برتر در بخش هنر جدید معرفی شد و جوایزش را گرفت. ![]() اما نمی دانم همه ی اینها خوب بود یا بد؟ هنوز کابوسهایم تمام نشده و آرامش به وجودم برنگشته، اکثر دوستانم کم و بیش در جریان اتفاق رخ داده هستند. اتفاقی که تصورش هم برایم محال بود. آن اتفاق وحشتناک در یکی از امن ترین ، فرهنگی ترین ، هنری ترین و مهم ترین موزه های کشورم.(به لینکhttp://www.newarts.blogfa.com/post-167.aspx مراجعه کنید.) یادآوریش برایم بسیار دردناک است، قصد ندارم گفته ها را بگویم و ناگفته ها بماند در پستوی ذهنم و کاغذهایی که ریز ریز با دست لرزان نوشته ام. حالا فکر می کنم هنر یک بیماری است و هنرمند بیمارحتی اگر قطعه قطعه شود ، آدم نمی شود و درس نمی گیرد و از هنرش دست بر نمی دارد. همه ی ما عادت داریم و رزومه مان پر شده از کاغذهای تقدیر و تحسین با جای سکه های خالی و کتابهای چاپ نشده ی نمایشگاهها و تابلوهایی که حتی به جای پولش خودش هم دیگر به دستمان نرسیده و شاید خدای نکرده باید کم کم کتک خورمان را هم ملس کنیم. بماند که فحش خورمان..... راستی هفته ی پیش هم در بخش نقاشی جشنواره ی فاطمه (ع) و انسان معاصرکه در کنار کنگره ای بزرگ وکشوری در اصفهان برگزار شد رتبه آوردم. سه سالن پر از جمعیت، روز اختتامیه ، وقتی نوبت به جوایز رسید پرسیدم به قولتان که عمل می کنید؟ گفتند: نوع سکه ها که در فراخوان مشخص نشده بود.!!!!!!!!! و خلاصه سکه هامان ناگهان رنگ و رو باخت و تبدیل شد به پلاکی کوچک به ارزش 42000 تومان. باز هم ارزش و جایگاه هنرمند و دِین هنرمند به جامعه را چماق کردند و به سرمان کوبیدند. در راه بازگشت در حالی که از خودم و تابلوهایم خجالت می کشیدم چشمم به بنرهای 3متر در 4 متر تبلیغ کنگره افتاد ، پشت سر هم شهر را اشغال کرده بودند، با خودم گفتم ارزش هر کدام از این بنرها از چهار تابلویی که در جشنواره شرکت دادم بیشتر است.!!! اما به دلیل شدت بیماری هنر، باز هم طرح های جدیدی در سر دارم و قصد اجرا. هوا که گرم تر شود تابلوهای نقاشی ام را هم در خیابان به نمایش خواهم گذاشت. و در آخر سخنی با مسئولین هنری کشورم ، با آن تعدادی که آنان را دلسوز دیدم و دل نگران :خواهش می کنم با توجه به سرعت گرفتن عواملی که همزمان با تجربه، هنرمندان بیمار هنر را به سمت انزوا و بی اعتمادی می کشاند اگر کاری از دستتان بر می آید دریغ نکنید و عوامل را خنثی کنید و اگر نه تو را به خدا هیأتی تشکیل دهید برای ساختن واکسنی ، پادزهری ، چیزی... عکس اختتامیه از: فرشته زمانی موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||