جمعه 88 بهمن 16 :: 12:33 عصر :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
در طلائیه به چشم ظاهر هیچ نمی بینی ، تنها دشتی است وسیع و سکوتی سنگین و دیگر هیچ ، حیران و سرگردان در وادی تحیرخود می توانی تنها در بیایان گام زنی یا بر تلی از خاک بنشینی و در حیرت خود فرو روی . اینجاست که به عجز می رسی ، می فهمی که نمی توان تنها با نگاه به سراپرده ستر ملکوت دست یافت ، می فهمی که تنها چشم ابزاری تو قدرت شکافتن روموز را ندارد . پس به ناچار چشم بینای دیگری باید تا آنچه را که هست به روشنی دید . و گرنه هیچ نمی یابی و هیچ نمی بینی و فقط از سنگینی طلائیه آزرده می شوی و شاید هم سنگینی عقده ای وا نشده را تا ابد با خود به همراه خواهی داشت. موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||