چیزی که بیش از همه نظرت را جلب می کند نخل بی سر است و نیزارها . نیزارها که وقتی باد در لابه لایشان می وزد بوی کمیل و عاشورا می دهند ، بوی شبهای مناجات و روزهای استقامت .
و اروند وحشی .چه چهره ارامی دارد این آب ، اما وقتی خوب نگاهش می کنی درون متلاطمش را می بینی که از خشم می غردو می کوبد و کف می کند.اروندی که آبی نیست ، رنگش به سرخ نزدیک است ، در خود می شکنی : خدایا ! این سرخی را از کجا وامدار است ؟ از شب های خونین جبهه و غواصان اروند یا ... ؟ راستی ! بچه هایی که با اروند رفتند هیچ وقت برنگشتند ، هیچ فکر کرده ای آن طرف اروند به کجا می رسد ؟ آنجا کجاست که هر که می رود توان برگشت ندارد؟ این جریا ، جریان یک رود نیس ، جریان تاریخ است ، اروند سرخی اش را از فرات دارد ، از همانجاست که خشمناک است و بی امان پیش می رود. سرچشمه اش از کربلا ست مقصدش هم کربلا ، جغرافیای مکان و زمان را رها کن . بچه ها را اروند با خود برده و به سال 61 هجری رسانده است تا به یاری امام عشق برخیزند تا صدای حل من ناصر او را پس از سالها پاسخ گویند.انجا سرزمین بی بازگشت است برای رسیدن به زمره عاشورائیان باید از وادی ابتلائات گذشت باید در سرزمین یقین هبوط کرد و تو یی که بر کرانه اروند ایستاده ای ، خوب زیر پایت را ببن رده پای عشق هنوز باقیست و اروند هنوز سرخ رنگ است.
موضوع مطلب :