سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جمعه 88 بهمن 16 :: 12:33 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

می دویدیم و تکبیر گویان افراد دشمن را درو می کردیم . یکی صدایم کرد که ترابی، آهای ترابی ،مرا هم ببر!
برگشتم و دیدم که یکی از بچه ها گلوله دوشکا خورده تو پاشنه پایش و آنجا را متلاشی کرده ، پرسیدم چی شده ؟ گفتن کی بینی که مجروح شده ام . مرا هم ببر . خندیدم و گفتم: حقیقتش نمی توانم ، من به جایت بودم این لحظه های آخر از خدا طلب بخشش می کردم و از گناهان گذشته توبه می کردم .آدم خوبی بودی ، خدا رحمتت کنه.




موضوع مطلب :



آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک