سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 94 بهمن 10 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : seyed

جوانی بودم که زیاد به ارتکاب گناهان حساسیت نداشتم، هرچند برخی از گناهان مانند خوردن شراب، زنا،دزدی و برخی کارهای دیگر را انجام نمیدادم و به انجام ندادن آن مقید بودم اما در برخی گناهان ازجمله گناهان مربوط به چشم ، گوش، زبان و گناهان اینترنتی بی تفاوت بودم.

 چند وقتی بود که کم کم مقید به خواندن نماز در اول وقت آن شده بودم و حاضر به ترکش نبودم و هر زمان نزدیک وقت نماز می شد دغدغه نماز اول وقت در من وجود داشت .

از طرفی، تقریبا حدود 2 یا 3 سال قبلش به بیماری ای دچار شده بودم و ...

از طرفی، تقریبا حدود 2 یا 3 سال قبلش به بیماری ای دچار شده بودم و هر چه کردم و حتی به دکتر مراجعه نمودم اما سلامتی برایم حاصل نشد و همیشه بابت این بیماری گلایه داشتم که خدایا چرا این بیماری ام خوب نمی شود مگر چه گناهی کرده ام. چند باری به خدا قول دادم که دیگر گناهان اینترنتی را ترک کنم اما دوام نمی آوردم و دوباره مرتکب این نوع گناه می شدم تا اینکه یک روز که دیگر از شدت درد کلافه شده بودم و دیگر طاقت نداشتم به خدا قول دادم که دیگر در اینترنت به دنبال تصاویر و فیلم های گناه آلود نباشم. و این بار بر قولم بودم . شاید باور نکنید؛ باورش برای خودم هم سخت است اما واقعا جواب داده بود دوستان خوبم؛ بیماری ای که حدود 3 سال بود مرا رنج میداد و دیگر آسی ام کرده بود ضرف چند روز تقریبا به کلی و بدون نیاز به هیچ دکتری خوب شده بود. بعد از آن کم کم همه گناهانی که به راحتی مرتکب آن می شدم مانند غیبت، دروغ و غیره را هم با اینکه خودم نمی دانم چطور اما به طور معجزه آسایی ترک کردم و الان که حدود چند سال از آن زمان گذشته مثل همان روزها به انجام ندادنشان پایبندم. برکات معنوی زیادی از جمله قرآن خواندن در هر روز و نماز شب و غیره هم بعد از اینکه از گناهان برگشتم به طور عجیبی نسیبم شد.

 الان حتی اگر بدانم دیگر آن بیماری به سراغم نمی آید اما باز حاضر به برگشتن به حالت قبلم نیستم چون دیگر چشمم باز شده و می فهمم خیرم در چیست.

 تازه بعد از این ماجرا فهمیدم بیماری ای که همیشه از بابت آن به پروردگار عالم گلایه داشتم، وسیله ی خیر و هدایتی بود برای نجاتم از گناهانی که مرا به خواب غفلت برده بود. و این هدایت نبود جز بواسطه نماز اول وقت. به درستی که نمازی انسان را هدایت میکند و از گناهان بازمیدارد که سبک شمرده نشود و در اول وقتش خوانده شود.




موضوع مطلب : توبه, حکایت, تو کننده, گناه, عبرت, استغفار, بیماری, هدات شدن, راهراست


یکشنبه 94 دی 20 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : seyed

شخصى به نام حبیب بن عمر مى گوید: به عیادت حضرت امیر علیه السلام در همان بیمارى که از دنیا رفت رفتم ، نگاهى به جراحت (سر) آن حضرت انداختم و گفتم :
یا امیرالمؤمنین این زخم شما چیز (مهمى ) نیست ، و بر شما خوفى نیست ، حضرت فرمود: اى حبیب به خدا قسم من همین ساعت از میان شما مى روم .
ام کلثوم دختر حضرت با شنیدن این جمله گریان شد، حضرت فرمود: دخترم چرا گریه مى کنى ؟ جواب داد: بابا شما فرمودى همین ساعت از من جدا مى شوى ، حضرت فرمود: دخترم گریه نکن ، به خدا قسم اگر آنچه پدرت مى بیند ببینى گریه نمى کنى !
حبیب گفت : عرض کردم یا امیرالمؤمنین شما چه مى بینى ؟ حضرت فرمود: ملائکه آسمان و پیامبران را مى بینم که کنار یکدیگر ایستاده ، همگى منتظرند مرا در آغوش بگیرند و اینک این برادرم محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم است که نزد من نشسته و مى فرماید:
(یا على ) بیا آنچه در مقابل تو است از حالتى که تو در آنى بهتر است .
راوى گوید: از منزل خارج نشدم تا آنکه حضرت از دنیا رفت .
فردا صبح امام مجتبى علیه السلام بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم شب گذشته قرآن نازل شد (شب بیست و سوم رمضان ) و در این شب عیسى بن مریم به آسمان برده شد و در همین شب یوشع بن نون کشته شد و در این شب امیرالمؤمنین (ع ) از دنیا رفت .
به خدا قسم از اوصیاء و نه کسانى که بعد از او (على علیه السلام ) مى آیند، بر او در وارد شدن به بهشت سبقت نگیرند.
هر گاه پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم او را به جنگ مى فرستاد، جبرئیل در طرف راست ، و میکائیل در طرف چپ ، او را یارى مى دادند.
آنگاه حضرت فرمود: او از مال دنیا طلا و نقره اى (هیچ پولى ) باقى نگذارد، مگر هفتصد درهم که از سهم او زیاد آمده بود و مى خواست براى خانواده اش خدمتکارى بگیرد.




موضوع مطلب : حکایت, عبرت, پدر, فرزند, تحمل سختی, سختی, آرامش


پنج شنبه 94 دی 10 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : seyed

معروف است که روزی پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله با حضرت علی علیه السلام خرما می خوردند. هر خرما که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله می خورد، به آرامی هسته اش را نزد امیرالمومنین علی علیه السلام می گذاشت. وقتی خرما تمام شد در مقابل حضرت رسول هیچ هسته خرمایی نبود و همه هسته ها در مقابل حضرت امیر بود.
پیامبر فرمودند: «من کثر نواه فهو أکول» هر که هسته او بیشتر است، بیشتر خورده است.
علی علیه السلام فرمودند: «من أکل نواه فهو آکل» هر که خرما را با هسته خورده است، بیشتر خورده است.
در این هنگام پیامبر اکرم تبسم نموده و فرمان دادند تا هزار درهم به آن حضرت انعام دهند.




موضوع مطلب : پیامبر(ص), حضرت علی(ع), خرما, سخاوت, تبسم, حاضرجوابی, خوشرویی, حکایت


جمعه 94 آذر 20 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : seyed

حضرت موسی در کوه طور در مناجات خود عرض کرد: یا اله العالمین (ای خدای جهانیان) جواب آمد لبیک! سپس عرض ‍ کرد: یا اله المطیعین (ای خدا اطاعت کنندگان) جواب شنید لبیک! سپس ‍ عرض کرد: یا اله العاصین (ای خدای گنهکاران)، این دفعه سه بار شنید: لبیک ! لبیک ! لبیک ! موسی عرض کرد : حکمتش چیست که این دفعه سه بار شنیدم که فرمودی لبیک ؟ به او خطاب شد : عارفان به معرفت خود، و نیکوکاران به کار نیک خود، و مطیعان به اطاعت خود، اعتماد دارند، ولی گنهکاران، جز به فضل من، پناهی ندارند، اگر از درگاه من ناامید گردند، به درگاه چه کسی پناه ببرند ...




موضوع مطلب : خدا, حضرت موسی(ع), حکایت, عبرت, اطاعت, نیکوکاری, اعتماد, گنهکار


<   1   2   
آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک