سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

نتیجه تصویری برای تصویر تیر خوردن علی اصغر

با خودم فکر می کنم 
اصلا چرا باید رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
چشم عباس گلوی تو سینه ی حسین
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبه ی زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم سوی خیمه می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
با یک جمله ی کوتاه
آقا خودتان که سالمید ان شاالله.

سیدحمیدرضا برقعی 




موضوع مطلب : رباب, شعر, آرشیو, پارسی بلاگ


سه شنبه 96 دی 5 :: 5:25 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

با باد شروع به درد و دل کردم ،جنونش گرفت گردباد شد
همه چیزو تخریب کرد
سمتِ دریا رفتم،سر صحبت و باهاش باز کردم عصبانی شد
از کرکس و کلاغایی که توو آسمون میچرخیدن خبر رسید
سونامی فلان کشورو قورت داده
دیگه چیزی به دریا نگفتم به قصدِ حرف زدن با کوه راه افتادم
پیش خودم گفتم کوه چون کوهه لااقل میشه چند کلمه مردونه باهاش حرف زد تا کمی از دلتنگیامو پیشش امانت بذارم به یه کوهِ قوی هیکل رسیدم،سلام کردم جواب داد
تا حرفامو شنید نعره کنان بغضش آتشفشان شد
از همه جا بریده رو به آسمون کردم باهاش حرف بزنم
چیزی نگفته حالمو دید اخم ابراش توو هم رفت
فریاد رعد آسایی کشید،سیل،سیل گرفت
میبینی "بدون تو"
توو دنیایِ شعرامو دل نوشته هام 
همه و همه آخر الزمان شده
یادش بخیر وقتی دستِ نوازشت رو سر و تَنِ نوشته هام بود
شاخِ گوزنا شکوفه میداد
دعای ماهیا پشت سرمون بود
آواز پرنده ها لالایی شب ما میشد
حتی جیرجیرکا صدای بلبل داشتن
کلاغ تو آینه ی شعر خودشو طاووس میدید
روباه دروغ و حیله رو کنار گذاشته بود
یادش بخیر وقتی کنارم بودی...
یادش بخیر....!

پژمان بدری




موضوع مطلب : شعر, شعر نو, نوستالژی, شعر خواندنی, متن ادبی



آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک