سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 


وقتی احساس کردم کمرم حسابی درد گرفته ، فهمیدم که از سه ساعت بیشتره که پشت کامپیوتر نشستم . ساعتمو که نگاه کردم دیدم آره ! وقتشه یه سری به آبدارخونه بزنم . از اتاقم که بیرون اومدم زمزمه ی دوستانم راجع به ثروت میلیاردی شنیدم . 


دوزاریم افتاد که بحث مربوط به اون بنده ی خداییه که تونسته توی مدت کوتاه ده سال ، صفرای پولشو به میلیارد برسونه . تعارفی با دوستام کردم و رفتم تو آبدارخونه . یه چای ریختم و تا سرد شدنش شروع کردم به ماساژ دادن پایین کمرم . صفرای این مبلغ میلیاردی مرتب از جلو چیشام رد میشد و حسابی گیج و منگم کرده بود . کم پولی نیست . باهاش میشه خیلی کارا کرد ! دمش گرم . خیلی زرنگ بوده . چه جوری این همه پول رو جمع کروه ؟ مگه چیکاره بوده ؟ برجی چند حقوق میگرفته ؟


ده سال میشه 120 ماه  و اگه هر ماه 3 میلیون تومن هم که بیشترین حقوق تو مملکته براش مینوشتند 360 میلیون تومن بیشتر نمیشه . پس بقیه شو از کجا آورده ؟


یه هورت از چاییمو بالا کشیدم و به خودم جواب دادم : خوب لابد کار آزاد میکرده . یه کار نون و آبدار اقتصادی . اما کودوم کار اقتصادی اینقدر زیاد منفـعت داره ؟ بحث داشت برام جالب میشد . به خودم گفتم کسی که در انتظار ظهور آغا امام زمان دعا میخونه و لحظه شماری میکنه و مدام توی پست های حساس مملکت اسلامی انجام وظیفه میکرده ، حتما خمس پولشو میده . حالا اگه یک پنجم این مبلغ میلیاردی رو به اصل پول اضافه کنیم خیلی بیشتر میشه. یه همچی آدمی که اینقد نیت خیر داره تا حالا خیلی مدرسه و مسجد و یتیم خونه و ... هم محض رضای خدا ساخته ! کلی بچه ی یتیم هم زیر پر و بالش گرفته ! بسیاری از نیازمندانی که می شناخته رو بی نیاز کرده و با یه تخمین ساده میشه فهمید که این آغا خیلی بیشتر از اینها عرق ریخته و کار کرده و مزدش هم قبل از اینکه عرقش خشک بشه دریافت کرده . پس باید توی ده سال بیشتر از اینا در آمد کسب کرده باشه ! داشتم حساب می کردم که اگه فرضا یه پونصد میلیونی هم بذاریم پای ریخت و پاش خیرات و برکاتش ، جمع درآمد ده ساله ی این شازده باید چقدر بشه ؟ که دیگه مغزم یارای درک ارقام بعد از میلیارد رو نداد و مانیتور چشمم مرتب ارور داد !


چای حسابی سرد شده بود اما بدنم خیس عرق . دلم به حال خودم و این مردم نجیب سوخت . وقتی می بینم سر و ته مواد پروتئینی یه خانواده ی پنج نفره در طول یک ماه فقط با سه کیلو گوشت به هم میاد ! وقتی از ابتدا تا انتهای یک برج سی روزه پنج کیلو میوه مصرف نمیکنیم ! وقتی بچه ی کوچیکتره مجبوره کاپشن نیمه پاره ی داداش بزرگترش بپوشه !


وقتی سر برج حقوقمو می گیرم و وقت پرداخت اقساط سرسام آور آلونکی به نام خونه میرسه ! اول هر ترمی که میخوام هشتصد هزار تومن شهریه ی دانشگاه آزاد بدم !


وقتی از رفتن مهمونی بخاطر امتناع از پذیرش مهمون امساک می کنم ! وقتی بچه ام میخواد کلاس زبان بره و شهریه اش ندارم ! وقتی بخاطر 4 تا لاستیک مجبورم ابوغرازه ام رو بخوابونم ! وقتی بخاط عدم پرداخت پول برق جلوی چیشای همسایه از تیر برق در خونمون بالا میرن و برق خونمون رو قطع می کنن !


اون وقتی که هر چی بچه ی راه دوری ام تلفن خونه رو میگیره و با صدای لطیف یه خانوم مواجه میشه که : شماره ی مورد نظر تا اطلاع ثانوی مسدود می باشد ! وقتی بعد از 10 سال نمیتونم 4 تا سطل رنگ بگیرم و خودم خونه مو نقاشی کنم تا بچه هام دچار روان پریشی و افسردگی نشن !


وقتی بخاطر گرونی هزینه ی پر کردن دندون ترجیح میدم اونو بکشم و دور بیندازم ! وقتی آبگرمکن تو آشپزخونه میتونه کار آبیاری قطره ای رو انجام بده و پول تعویضشو ندارم ! با خودم فکر می کنم چه جوری پشت بام خونه رو ایزوگام کنم ؟


راستی راستی اگه امام زمان ظهور کنه و سراغ قلک بزرگ این دوستمون بگیره پولاشو بین مردم نیازمند تقسیم نمیکنه ؟ حالا اگه این شازده همین حالا این کارو میکرد که امام زمان شاید ....... ؟ هیچ فکر نکرده آغا اگه ازش پرسید اینها را از کجا آورده ای ؟ دیگه در محضر اون بزرگوار ، آغایون رفقا نمیتونن زبان توجیه رو بجنبونند و هواشو داشته باشند ؟


با خودم فکر کردم راستی تعداد این قماش بنده های خدا که ثروت های عظیم رو جمع میکنند توی این مملکت اسلامی که برای ثباتش نزدیک به یه میلیون مرد خدای از جون گذشته خون خودشون رو تقدیم خالقشون کردند چقدره ؟ اگه این جماعت این همه پول بی زبون رو توی حسابای بانکیشون بلوکه نمی کردند شاید مشکل ایزوگام ما و .... هم حل میشد . 



خواستم چای دیگری بریزم که نوای دل انگیزی از اطاق دوستم که در حال تدوین فیلم کوتاهی بود بلند شد و مرا سخت مجذوب ابیات زیبای مولانا نمود که :


کجایید ای شهیدان الهی                            


بلاجویان دشت کربلایی


کجایید ای سبک روحان عاشق                     


پرنده تر ز مرغان هوایی


.....




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 12:7 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

روزی با مدیر مدرسه ی راهنمایی که دلش لخته ی خون بود و از فرط پریشانی رخ برافروخته بود مصاحبتی پیش آمد و سفره ی دل گشود که فلانی ، شمار طالبان علم این آموزشگه عددی متجاوز از 150 می باشد و مشارکت مردمی امسالمان فقط 73000 تومان است .


او را منباب تسلی خاطر گفتم ترس به دل راه مده ؟ دیر نیست که سرانه ی آموزشی از خزانه ی آموزش و پرورش حساب بانکیتان را پر کند و ملال از خاطر شریفتان بزداید . با حالی دگرگون و کلامی آخته ، تیر غضبش را به سمت ما نشانه رفت و گفت :


تو می توانی هر سه ماهه با دویست هزار تومان تنبانت را بالا بکشی که بشارت فانتزی می پرانی ؟ کمی عقب نشستم و گفتم : چه خبر است ! در این میانه ما را چه گناهی است که اینقدر کج خلقی ؟ همینطور که نگاه از چشمانم بر نمی داشت دسته ای از فاکتورهای خرید ماژیک وایت برد و قبوض آب و برق و تلفن را به سمت ما حوالت کرد و بغضی در گلو ترکاند و گفت : بودجه ی اندک همچون برف است و خرج زیاد چو آفتاب تموز و دیگر هیچ نگفت و من دلم برایش سوخت و گفتمش که چرا لب به اعتراض نمی گشایید و فرمود که ...


و من بعد از گفتارش کمی سکوت کردم و با خود اندیشیدم که دیگر هرگز در رویای قدم نهادن به ماه فرو نروم !!!




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 12:7 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

 



به رسم معمول روزهای گذشته برای پرکردن اوقات فراغتم استکان چای را برداشتم و در حین تناول آن نگاهم به قاب عکس بچه ها افتاد و این نگاه ما را تا عمق سال های گذشته فرو برد که ای داد و صد افسوس که این مدت عمر چقدر با شتاب گذشت ! ... بچه ها کی بزرگ شدند و کی وارد دانشگاه شدند ! ...  همین افکار ، ما را به وادی آینده ای نه چندان دور هدایت کرد .
در فکر و خیالی شیرین ، نظر به روزهای فراغت از تحصیلشان دوختم که باید کم کم برایشان آستین بالا زد و رتق و فتق خوشبختیشان را تدارک دید . دست و بالم که نگاه کردم چیزی در آن ندیدم مگر چند دفترچه ی پرداخت اقساط وام که یکی پس از دیگری برایم دست تکان می دادند .
ناامید نگشتم و گفتم : خوب ! تا اون روزها من  هم به افتخار بازنشستگی نائل می شوم و ده میلیونی بابت پاداش بازنشستگیم دریافت می کنم ! خدا کریم است ... ! بالاخره با این پاداش می توان مختصر جهازی برای دخترم فراهم کرد و سور و سات عروسی پسرم را تدارک دید . همینطور که در دفتر حساب و کتاب ذهنم دنبال جور کردن کسری مخارج بودم ، خبری از تلویزیون شنیدم که برق از کله ام پراند و مرا پاپرهنه از فضای خیالم ، میانه ی اتاق انداخت . خبر این بود : " از این به بعد بجای پاداش نقدی به کارمندان بازنشسته ی دولت ، سهام داده خواهد شد "
گیج و منگ در جای خود میخکوب شدم . نگاهم را به اطراف چرخاندم . عیالم را دیدم که محزون تر از من نگاه نگرانش را به نقطه ای دوخته است ... و لحاظاتی اینچنین گذشت و ما دیگر هیچ صدایی را نمی شنیدیم ...
 پس از چندی که چرخش سریع سرم کمی از دور افتار و غبار منگی از دیدگانم کمرنگ شد ، آب دهانم را قورت دادم و اشارتش کردم که چرا اینقدر تب خال زده ای ؟ ... و او آینه ی گرد کوچکی از کنار دستش برداشت و به من داد و من خود را در آیینه نگریستم و گیج تر از قبل متحیرانه ، انگشت به دهان ماندم و دیدم که چقدر بیش تر از او تب خال زده ام ....
و ما ساعتها در این بهت و نگرانی فرو رفتیم و هنوز باورمان نمی شود که چگونه ممکن است چند نفر بدون هیچ پروایی برای گریز از مشکلات خود ، مشکلات مرگ آفرین را برای ما تدارک ببینند !        




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 12:6 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ



فرزین زندی - مدیون









http://download2.emp3.ir/Music/Farzin-Zandi/T/farzin1.jpg
آهنگ جدید فرزین زندی به نام مدیون

دانلود آهنگ با کیفیت های [192] [128] [64] [24]




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 12:6 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ


بهترین آهنگ های Satin که در آهنگ هاخوانندگان مهمان (ساسی مانکن و حسین مخته و امیزا پور و پدرام و سپهر و علیشمس) هستند و اینم بگم که بعد از شنیدن آهنگ ها ذوق زده می شوید



 


Bi gonah


Real Dream


Beband Beband


Ba man Bekhoon hala


Az 3 Zaviye


360Daraje


این لینکا رو من با بدبختی گیر آوردم ولی میارزید آهنگ با من بمون حالا رو حتما دانلود کنید


خیلی قشنگه




موضوع مطلب :


مدتی قبل آقای حمید روحانی مورخ امین حضرت امام طی سخنرانی مبسوطی ریشه ها و عوامل اصلی حوادث بعد از انتخابات را تشریح نمودند که فیلم کامل اظهارات آقای سید حمید روحانی را می توانید از اینجا و یا اینجا دانلود و مشاهده نمائید. (MB 1/04)


 او در قسمتی از سخنان خود گفته است:


“”…در هر صورت وقتی که ایشون (هاشمی) دید که رهبری را که نتوانست آلت دست کنه امیدش به این بود که حالا دولت هائی که به قدرت می رسند اونها اقلا در خدمت او باشند، نظر او را اجرا کنند، سیاست او را اجرا کنند، با ایشون مشورت کنند افراد و اعضای وابسته به او را در کابینه ها جا بدهند. یدفعه چشم باز کرد مواجه شد با شخصیتی به نام احمدی نژاد که اصلا تره خورد نمی کنه و این دیونش کرد و خیلی اونو ناراحت کرد. حدود یک سال پیش بود، آقای مسیح مهاجری(?)در ملاقاتی که با من داشت گفت که آقای هاشمی گفته نباید بگذاریم بار دیگه آقای احمدی نژاد دیگه رای بیاره. در انتخابات آینده به هر قیمتی که هست باید او را با شکست مواجه کنیم و نگذاریم که رای بیاره. 


می گفت من ازش سوال کردم که نظرتون به کیه؟ چه کسی بعد از ایشون می تونه به عنوان کاندید ریاست جمهوری مطرح باشه، می گفت جواب داد که، معذرت می خوام عین تعبیرش ناچارم به عرض برسانم، بله احمدی نژاد نیاد هر خری بیاد عیب نداره. یوقت از آقای مهاجری سوال کردم یعنی ایشان می گه یک خر بیاد، ایران را به اصطبل تبدیل کنه اما احمدی نژاد نیاد. خوب ببنید این وضع این روزه بود. حالا به همان نحوی که در خاطراتش نوشته، این خیلی جالبه ببنید تفاوت فکری او با امام و دید امام نسبت به مردم و دید او نسبت به مردم.”


اما دفتر هاشمی که گویا بازخوانی تاریخی وقایع اخیر توسط مورخ امین امام را مایه بدنامی تاریخی وی یافته بود در راستای تز “زنده باد مخالف من” و “درود برتکثر آراء” خطاب به این پیر مرد مورخ او را “باند باز، تحریف کننده - بخوانید دروغگو - سخیف، معاند، کسی که مختصری امام را درک کرده و کمی با او آشنایی دارد، توطئه گر، دشمن روحانیت، احساسی، همراه با قدرت طلبان، هاشمی ستیز، سلّاخ دین ستیز، فروغلطیده در لجن زار، غبارآلود کننده آئینه تاریخ و…” معرفی کرد!!!


هاشمی در جوابیه موهنی که به یک استاد تاریخ داده می نویسد:


“… در آمیختن جملات سخیف با نقد تاریخی، هرچند طی سال‌های گذشته توسط بعضی از مورخان معاند، مرسوم شده، اما گام نهادن اشخاصی که مختصری محضر امام راحل را درک نموده و با سلوک متقیانه آن عبد صالح کمی آشنا هستند، در این مسیر، باعث تعمیق تردید در صداقت تاریخی می‌شود که برای آیندگان از حوادث پیش و پس از انقلاب اسلامی به رشته تحریر درآمده و یا می‌آید. 


روحانی در بخشی از سخنان مستند خود گفته بود:
“هاشمی در خاطراتش می نویسه که وقتی بنی صدر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد ما شناخته بودیم بنی صدر را، خیلی با امام صحبت کردیم که بنی صدر را کنار بزنیم، اما امام نسبت به بنی صدر نظر مثبت داشت و هر چی ما در این زمینه با امام صحبت می کردیم نتیجه ای نداشت، حتی من نمیدونم چیکار کردم، گریه کردم ولی امام سفت و سخت از بنی صدر حمایت می کرد تا بالاخره معلوم شد که نظر ما درست بود.


ادامه مطلب را در ایران حامی بخوانید




موضوع مطلب :


نامه سرگشاده سیدحمید روحانی به هاشمی رفسنجانی
دکتر سید حمید روحانی رییس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر و از اساتید حوزه و دانشگاه و از یاران نزدیک امام راحل (ره) پس از نگارش نامه‏ای به مهدی کروبی در شهریور ماه و انتقاد از مواضع وی، این بار دست به قلم برد و نامه‌ای در پاسخ به واکنش هاشمی رفسنجانی درباره افشاگری‌های اخیر نوشت. 


صدای شیعه : به نقل از روابط عمومی بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، حجت‌الاسلام سید حمید روحانی در این نامه می‏نویسد: این نخستین‌بار نیست که جنابعالی برای به زیر سؤال بردن کسانی که به نقد از کار و کردار شما برخاسته‌اند به اتهام‌ زنی روی می‌آورید و تلاش می‌کنید که زبان‌ها را ببندید و قلم‌ها را بشکنید.


وی در ابتدای این نامه آرزو می‏کند که «ای کاش شرایط به گونه‌ای بود که می‌توانستم در برابر این نامه سکوت می‌کردم و آن را بی‌پاسخ می‌گذاشتم تا به جریان‌های اختلاف برانگیز کشیده نشوم.»


سپس به دلایل خود باری نگارش این نامه اشاره می کند: « چه کنم که سکوت من مایه گستاخی بیشتر دشمنان می‌شود و آنان را بیش از پیش جری‌تر می‌کند و به انقلاب، اسلام، امام و رهبر مظلوم و مقاوم ملت ایران آسیب می‌رساند و چه بسا تاریخ را نیز خدشه‌دار سازد و ناحق را حق بنمایاند و حق را باطل جلوه دهد.»


روحانی که این نامه را در ?? بند به رشته تحریر در آورده است، در بخش اول نامه می‏آورد: « انتظار این بود که در پاسخ مطالب و مسائلی که در سخنرانی اینجانب در شهرستان خمین آمده است، به موضوعاتی می‌پرداختید که جنبه اصولی و ریشه‌ای دارد و روشن شدن آن می‌تواند در دیدگاه و داوری ملت ایران نسبت به جنابعالی تأثیر بسزایی داشته باشد. در سخنرانی اینجانب در مورد نامه سرگشاده سرکار عالی به مقام معظم رهبری (اطال الله عمره) به این نکته اشاره شده است که “تمام مصیبت‌هایی که در جریان انتخابات و پس از انتخابات بر سر این کشور آمد از آن نامه سرگشاده بود که آتش نفاق و اختلاف را روشن کرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت. ”وی می‏افزاید: در آن سخنرانی به برخی از تحریف‌گری‌هایی که در کتاب خاطرات آن‌جناب به چشم می‌خورد نیز اشاره شده است. بی‌تردید آن نادرستی‌ها در کتاب خاطرات شما مایه تاسف و نگرانی “قاطبه دلسوزان انقلاب اسلامی ” و علاقه‌مندان به حضرت امام (سلام الله علیه) می‌باشد و این دغدغه را ایجاد می‌کند که “هنوز بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته است ” مبادا “منافع زودگذر باندی “، شخصی و دنیوی، دانسته و ندانسته مایه دستبرد به واقعیت‌های تاریخی شود و اعتبار خاطره‌نگاری و تاریخ‌نویسی را به زیر سؤال برد. هر چند طی سال‌های گذشته بسیاری از کتاب‌هایی که به نام “خاطرات ” و تاریخ انقلاب به بازار آمده ـ‌ و می‌آید ـ‌ آکنده از خطا و اشتباه و بعضاً دروغ و تحریف و وارونه‌نویسی و خلاف‌گویی می‌باشد و بار دیگر ژرف‌نگری و آینده‌بینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام عزیز را نمایان می‌سازد که هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نرسیده بود هشدار داد: “… لازم است برای بیداری نسل‌های آینده و جلوگیری از غلط‌نویسی مغرضان، نویسندگــان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند … ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسائل جاری ایران را که در پیش چشم همه ما به روشنی اتفاق افتاده است دنبال می‌کنیم، فرصت‌طلبان و منفعت‌پیشگانی را می‌بینیم که با قلم و بیان و بدون هراس از هر گونه رسوایی، مسائل دینی و نهضت اسلامی را برخلاف واقع جلوه می‌دهند … و شکی نیست که این نوشتجات بی‌اساس به اسم تاریخ در نسل‌های آینده آثار ناگواری دارد … امروز قلم‌های مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند، باید نویسندگان امین این قلم‌ها را بشکنند … ” ( صحیفه امام، ج ?، ص ??? )


روحانی در ادامه نامه خود به هاشمی رفسنجانی با انتقاد از رییس مجمع تشخیص مصلحت و انگشت گذاشتن روی برخی مسائل ناچیز به جای پاسخگویی به پرسش‌ها، شبهه‌ها و نگرانی‌هایی که نامه سرگشاده و خاطره‌نویسی‌های بعضاً ناآراسته وی در میان مردم پدید آورده است می‏نویسد: «جنابعالی از اینکه در سخنان من آمده است: “در انتخابات ریاست جمهوری نهم با سر و مغز زمین خورده ” خــرده گرفته‌اید که قبول دارم باید از جمله مناسب‌تری استفاده می‌شد، مانند شکست خورد و یا به تعبیر فوتبالیست‌ها “قدرت را به حریف واگذار کرد ” او… در هر صورت از این بابت پوزش می‌خواهم لیکن این نکته را نتوان نادیده گرفت که با “سابقه ذهنی جامعه از حجت‌الاسلام ” هاشمی بهرمانی، به عنوان “یار امام و رهبری ” برازنده و ارزنده نباشد به گونه‌ای موضع‌گیری کند که در میان مردم چنین وانمود شود که به ولایت و رهبری پشت کــرده و در صف نامحرمان ایستاده است. آن نامه سرگشاده با آن اولتیماتوم سخیف:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گرفتن به پیل


وی در پایان این بخش از نامه‏اش آورده است: « اگر از سوی تکنوکرات‌ها و لیبرال‌های معاند و مغرض (که امروز به دروغ سنگ آقای هاشمی را به سینه می‌زنند) و اپوزیسیون نظام، منتشر می‌شد ، هضم آن برای دوستان و دوستداران انقلاب آسان بود، اما بالا زدن آستین همت توسط بعضی برای برآورده کردن آرزوی محال دور کردن مردم از ولایت و اعلان جنگ نیمه‌رسمی به مقام معظم رهبری، از سوی کسانی که داعیه “ارادت به شخصیت حقوقی و حقیقی ولایت ” دارند “از تناقض‌های عجیب و غریب روزگار است ” ! »


رییس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر به نامه هاشمی و آنچه وی “ذوق‌زدگی بعضی از خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های ریز و درشت از سخنانش ” خوانده و آن را به اصطلاح ملاک نادرستی آن سخنان دانسته اشاره کرده و می‏نویسد: « باید دانست ” ذوق‏زدگی ” یا استقبال از گفتار من از سوی برخی از نیروهای خودی شگفت‌آور و ناروا نیست لیکن “ذوق‏زدگی ” رسانه‌های غربی و سازمان‌های جاسوسی بین‌المللی و محافل صهیونیستی و قدرت‌های استکباری از نامه و سخنرانی‌های سرگشاده جنابعالی زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد؛ آیا می‌دانید نامه سرگشاده شما چه خون جگری برای دلسوزان انقلاب و رهروان راستین راه امام به همراه داشت و اشک‌هایشان را جاری ساخت؟ آیا می‌دانید دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی از آن نامه سرگشاده چه شادی‌ها کردند و چه سر و صداهایی در دنیا بر پا کردند و چه تبلیغات زهرآگین و ناهنجاری بر ضد مقام معظم رهبری به راه انداختند ؟! ادامه نامه را در سایت صدای شیعه مطالعه نمائید .
 
منبع : صدای شیعه




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 12:6 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
 

کبوتر بچه ای تیر خورده


برای دانه ای در دام مرده


امان از رسم صید و رسم صیاد


هر آن شد صید دانه، مثل مرده


******


پرستو در غروبی بال می زد


غریبی بر تنش چنگال می زد


به رویا رفته بودم ساعتی من


خیالم در آسمانها بال می زد


******** 


الهی من اسیر جهان بودم


عقوبت کن چو نافرمان بودم


خداوندا بسوزانم بسوزان


اگر فرمانبر شیطان بودم




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 12:6 عصر ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

شلمچه من دلم جامی گذارم


خودم را بی خودم وا می گذارم


میان لاله ها سرگشته بودم


دلم رابا تو تنها می گذارم


 


*******


شلمچه هوایت در سرم بود پرکشیدم


میان دشت و کوه من پر کشیدم


تمام غنچه هایت خفته بودند


نگاه کردم خط آخر کشیدم


 


*******


دلا پرواز عشق را دیده ام من


 به صد معیار عشق سنجیده ام من


دمی که عشق پر می زد به دلها


به عین و قاف عشق خندیده ام من


 


******


سرود عشق را صد بار شنودم


به یکبار هم مطیع  او نبودم


دمی که عشق از تو واژه سر داد


خودم رامحو دیدم در سجودم




موضوع مطلب :


<   <<   31   32   33   34   35   >>   >   
آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک