تو را خواندم، تویی که برتر از هر معنی، باور بودنم هستی. وقتی که میخوانمت زندگی را نقاشی میکنم، یک تکه از آسمان را بر سقف خانهی کوچک باورهایمان میپاشم. وقتی که میشنومت در جنگلهای باران زده، با پاهای برهنه، نفسهایم را میشمارم و پاهایم نم باران و خاک را لمس میکنند و زندگی سراسر انتظار است، انتظار آفتاب، آفتابم. مهربانم! خندهی دلنشینات در گوشم طنین میافکند و من پرواز میکنم. تو حرف میزنی و من! نه! عزیزتر از جانم! «من» در وجودم نمانده! هر چه هست «ما»یی است که میخواهد زندگی ما را بسازد. همنفسم! باورم! عزیزتر از جانم! رنگ شادی بر زندگیمان نقش بسته و ما شادمانه آواز میخوانیم. دستانم را دور کمرت حلقه میکنم و سر دلتنگیم را بر شانهات میگذارم؛ سالها و ماهها و روزها و ساعتها و دقیقهها و ثانیهها را شمارش میکنم، «تو»؛ سراسر تویی و انتظار. بر وجودم جاری میشوی و من دلتنگتر، دستانم را بر شانههای مردانه و مهربانت میگذارم و دلتنگیهایم عمیقتر میشوند. در خواب بود که صورتت را نوازش کردم و وقتی دستانم را بر صورتت گذاشتی مبهوت ماندم! این همان حس بود، همان پوست، همان زیبایی، همان دلتنگی، همان عطش، همان انتظار! خواب ندیده بودم! بارها و بارها در آغوشت بودهام و من خواب نبوده ام! ما زندگی هم شدهایم! ما ما شدهایم و همه بغضهایم آب شد! همه باورهایم رنگ گرفت! باید میدانستی پیش از تو همه نقاشیهایم یک طرح بود؛ ترکیبی از سیاه و سفید با سایه روشنی مرکب از سیاه و سفید. با تو اما اکنون نقاشیهایم تصویر هستند؛ و رنگهای سبز، قرمز، زرد، سفید، آبی، نارنجی، صورتی و... ! حالا دیگر مداد رنگیهایم کم آورده اند، حالا دیگر آسمان هم با تو برایم نفس میسازد. این واژهها تو را مینویسند، همه نفسهایم با تو عجین شدهاند و «من» معنای باشکوهی یافته است؛ حالا دیگر نمیترسم، حالا دیگر بیپروا قدم برمیدارم، حالا افقها را یک به یک میپایم و در همه آن تو با منی؛ چه شکوهی است در حضورت، نفسات، موهای نرمات، ضربان قلبات. باید اعتراف کنم اینهمه دوستات دارم و هنوز نتوانستهام بیان کنم که برایم چه هستی و چه اندازه دوستات دارم، حالا که واژههایم فقیر و اندکاند فقط میتوانم بگویم به شکوه و تقدس عشق و ایمان و تعهد و صداقت؛ دوستت دارم..... موضوع مطلب : آدم باید کسی را داشته باشد در همین نزدیکهای زندگیش که هر وقت این چنین بی تاب و بی واژه شد به او پناه ببرد، باید کسی باشد که بدانی واژه هایت را می فهمت، بی تابیت را می خواند، آدم باید کسی را داشته باشد که وقتی این چنین آشفته و بی قرار شد همه ی کلافگی هایش را بریزد در دستهایش و بدون هیچ سوال و جوابی پناه ببرد، پناه ببرد به دستهایش و آغوشش و شوقی که در نگاهش هست.. آدم باید کسی را داشته باشد که بغض هایش را فرو نخورد جلوی آن، رها کند اشکهایش را و با حالتی بگوید آمده ام بغض هایم، کلافگی هایم، بی قراری هایم را بریزم در دستهایت . آدم باید کسی را داشته باشد که بی پروا جلویش خودش باشد..آدم باید کسی را داشته باشد.... پ ن 1 : یه روزهای از صبح هاشون معلوم چقدر بی کلمه هستند، چقدر بی قرار، چقدر بی تاب... پ ن 2 : باید یکی باشه که بهش بگم دلم تنگ شده براش.. بگه که کارم رو ول می کنم الان.. می یاد دنبالم نهار بریم بیرون پ ن 3: بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی.. دکتر علی شریعتی موضوع مطلب : به نام خدا موضوع مطلب : دلم پر است پر از لحظه های بارانی پرم ز گریه پر از گریه های طولانی
طلسم بغضم ااگر بشکند زدلتنگی شکسته دل ترم از ابر های بارانی
بیا به دامنم ای اشک لحظه ای بنشین مگر غبار دلم را دوباره بنشانی
بیا که چشم به راهت نشسته ای اشک بیا که با تو شبم می شود چراغانی
شب است و خلوت و تنهایی و تلاطم درد من وخیال تو و گریه های پنهانی
به روی شانه ی دل سر نهاده می گریم به یاد چشم تو و آن نگاه پایانی
مرا در آبی چشمان خود رها کردی چگونه بگذرم از موج های طوفانی
به وسعتی که ندارد کرانه یعنی عشق عبور می کنم اما به سمت ویرانی
بیا که با سر زلفت به هم گره خورده است شب سیاه من و قصه ی پریشانی
تمام پنجره ها را گشوده ام بر صبح بیا به خلوتم ای آفتاب روحانی
میان این همه گل های عشق پرورده به برگ تازه گل های یاس می مانی
تو آرزوی منی با دلم هم احساسی چرا برای دل من غزل نمی خوانی...! موضوع مطلب : ![]() سه شنبه 88 بهمن 20 :: 5:27 عصر :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
گتسبی بزرگ موضوع مطلب : ![]() سه شنبه 88 بهمن 20 :: 5:27 عصر :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
زندگی - دستورالعمل نوشته : ژرژ پرک منبع : شرق ژرژ پرک-زندگی،دستورالعمل کتاب زندگی - دستورالعمل، که در سال ???? نوشته شده است، به ژرژ پرک (???? - ????) تعلق دارد. ادامه مطلب... موضوع مطلب : شوخی
نوشته : میلان کوندرا منبع : شرق میلان کوندرا _ شوخی شوخی اولین رمان او است. زمانی که این کتاب را در حکومت نووتنی (Nvotny) منتشر کرد، وضعیت سانسور در چکسلواکی کمی بهبود یافته بود اما از آنجا که معمولاً کوتاه ترین لطیفه ها بهترین آنها هستند، چند سال بعد که کتاب به زبان فرانسوی منتشر شد، تانک های روسی وارد پراگ شدند و کتاب شوخی در سرزمین مادری خود ممنوع اعلام شد. نتیجتاً در سراسر جهان به عنوان یک سند مبارزه و یک شب نامه سیاسی تلقی شد که البته هر دوی اینها بود، اما فقط اینها نبود. ادامه مطلب... موضوع مطلب : ![]() دوشنبه 88 بهمن 19 :: 10:42 عصر :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
ابتدای ورودی دوراهک باز هم حادثه آفرید پل ابتدای ورودی دوراهک بسمت بوشهر بر اثر برخورد یک دستگاه کامیون ده تن با یک دستگاه تریلی برای ساعاتی راه عبور و مرور را بند آورد . این پل پس از باران و سیلاب چند ماه پیش که کنار های پل را بکلی خراب نمود و اداره راه وترابری بدون هیچ کوبیدنی با اسفالت سرد اقدام به تعمیر آن نمود که بعلت تردد وسایل نقلیه روی پل بسیار ناهموار گشته و تردد راغیر ممکن می سازد . این تصادف هشتمین تصادف در چند هفته اخیر در روی این پل است . شایان ذکر است در هفته گذشته یک دستگاه پژو206 نیز در این پل افتاد . چند روز قبل نیز دو دستگاه خودروی پراید در این پل افتادند . قابل توجه مسولین محترم ،شورای ،دهیاری ،فرمانداری و اداره محترم راه و ترابری و همه ... موضوع مطلب : ![]() دوشنبه 88 بهمن 19 :: 10:42 عصر :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
آخرین خبرهای رسیده از مرکز بهداشت دوراهک قراره افتتاحیه روز سه شنبه همین هفته باشد .طبق اعلام قبلی قرار بود در دهه فجر باشد . ان شاءالله خبر بعدی ما درباره مرکز بهداشت ،خبر افتتاح آن باشد موضوع مطلب : ![]() دوشنبه 88 بهمن 19 :: 10:42 عصر :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
شهرک صنعتی دوراهک از توابع شهرستان دیر محیطی بکر و دست نخورده جهت تماشای صحنه های ناب و چیدن کاکل چند تا از تصاویر ببینید
گل گز در نواحی دلوار دوراهک
خپه و کاوشکن موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||