جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

heydar baba 


حیدر بابا، تمام جهان غم گرفته است


وین روزگار ما همه ماتم گرفته است


ای بد کسی که دست کسان کم گرفته است


نیکی برفت و در وطن غیر لانه کرد


بد در رسید و در دل ما آشیانه کرد



ای کاش می پریدم با باد در شتاب


ای کاش می دویدم همراه سیل و آب


با ایل خود گریسته در آن ده خراب


می دیدم از تبار من آنجا که مانده است؟


وین آیه فراق در آنجا که خوانده است؟


«دکتر بهروز ثروتیان»





Hayder baba, Gükler bütün, dümand?r


Günlerimiz bir birinden k?tüd?r


Bir birinizden ayrilmayin sakinha

?yili?i elimizden aliplar


?yi bizi k?tü güne sal?plar



Bir üçsaydim bu çirpilan yelle


Birle?eyd?m da?dan a?an seliyle


A?la?ayd?m üzak dü?en elinen


Bir goreyd?m ayr?l??? kim sald?


حیدر بابا گؤیلر بوتون دوماندی


گونلریمیز بیر-بیریندن یاماندی


بیر-بیروزدن آیریلمایون، آماندی


یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار


یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار


بیر اوچئیدیم بو چیرپینان یئلینن


باغلاشئیدیم داغدان آشان سئلینن


آغلاشئیدیم اوزاق دوشَن ائلینن


بیر گؤرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی


اؤلکه میزده کیم قیریلدی، کیم قالدی




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

مراقبت بیشتر در خارج از کشور


زمانی که می‏خواستم برای تبلیغ به خارج از کشور سفر کنم، محضر مقام معظم رهبری رسیدم و از آقا توصیه‏ای خواستم. آقا فرمودند: سعی کنید در آنجا مستحبات را دو برابر انجام دهید، چون آنجا برای مصونیّت از گناه به تلاش بیشتری نیاز دارید. اگر این کار را انجام دهید وقتی برگشتید اگر کامل‏تر نشده باشید، لااقل همان هستید که بودید، چون در آن فرهنگ باید از پادزهر قوی‏تر استفاده کنید. این نکته در آن سالها برای من خیلی ارزنده بود.


حجت الاسلام والمسلمین دکتر آقا تهرانی (نماینده مردم تهران در مجلس)


عتاب رهبری در مواجهه با صحنه سازیها


در یکی از سفرهای مقام معظّم رهبری به استان مازندران، آقا وارد منطقه محرومی به نام «ارس‏ماخوست» شدند. معظّم له وقتی برای بازدید به مدرسه‏ای وارد می‏شوند، مشاهده می‏کنند که تمام میز و صندلیها نو است. آقا احتمال می‏دهند که این کارها تشریفاتی است و برای ورود معظّم له این کارها انجام گرفته است.


مقام معظّم رهبری با تیزبینی و زکاوتی که دارند از بچه‏ها سؤال کردند که به من بگویید این میز و صندلیها را چه زمانی برای شما آورده‏اند. یکی از بچه‏های کلاس جواب داد: آقا همین دیروز اینها را آورده‏اند.


آقا نگاه عتاب آلودی به آن مسئول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسئولینی که خودشان نسبت به مشکلات واقفند، بخواهید صحنه سازی کنید.


سردار باقرزاده ـ مسئول کمیته جستجوی مفقودین


عظمت سیاسی رهبر


بعد از صدور قطعنامه 598 سازمان ملل، از سوی کشورهای قدرتمند دنیا بر ایران فشارهای زیادی وارد می‏شد تا ما قطعنامه را بپذیریم. در همان ایّام، خاویر پرز دکوئیار ـ دبیر کل سازمان ملل متحد ـ برای رایزنیهای لازم به ایران آمد. یکی از برنامه‏های وی، ملاقات با حضرت آیت اللّه‏ خامنه‏ای بود.


در آن زمان «آقا» رئیس جمهور بودند. پس از ملاقات، دکوئیار به من گفت: رئیس جمهور شما از کدام دانشگاه علوم سیاسی فارغ التحصیل شده است؟ گفتم: چطور؟ گفت: من از چند دانشگاه معتبر دنیا مدرک دکترای علوم سیاسی دارم و بیش از سی سال است که کار سیاسی می‏کنم و اکنون ده سال است که دبیر کل سازمان ملل هستم. در این مدت، کمتر شخصیت سیاسی و رئیس جمهوری هست که وی را ندیده و با او گفتگو نکرده باشم، ولی تا کنون شخصیتی سیاستمدارتر و هوشمندتر از رئیس جمهور شما ندیده‏ام!


آقای علی محمد بشارتی (وزیر کشور وقت)


عنایت ویژه به تسبیحات امّ‏ابیها


روزی نمار را در محضر مقام معظّم رهبری خواندیم. دو مورد از چیزهای جالبی که من در آنجا دیدم عبارت بود از اینکه معظّم له تسبیحات حضرت زهرا علیها‏السلام را بعد از نماز خیلی خوب و قشنگ، با فاصله، طمأنینه و شمرده، شمرده قرائت کردند.


و دیگر اینکه بعد از نماز به تربت امام حسین علیه‏السلام دست کشیدند و صورت و محاسن خود را ـ چند مرتبه ـ به زیبایی متبرّک کردند.


حجت الاسلام والمسلمین دکتر آقا تهرانی (نماینده مردم تهران در مجلس)


غذای ساده


یک روز که در منزل مقام معظّم رهبری در خدمت ایشان بودم بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد.


پس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظم‏له رو به من کردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی می‏دانستم، خدمتشان عرض کردم اسباب زحمت می‏شود. مقام معظم رهبری فرمودن


متبع این نوشته از سایت رهبری می باشد.




موضوع مطلب :


ما نسل دانش آموزیم وهیچ چیز را از نمره بالا تر نمی دانیم.خیلی وقت پیش معنای واژه های شهادت ایثار جوانمردی و آزادگی را حفظ کردیم و در امتحان نوشتیم اما آیا ما معنای این واژه ها را می دانیم؟؟؟


دلم لبریز از غم و درد می شود وقتی نمی توانم معنای این کلمات را بفهمم و یا بیان کنم. در برنامه ای شنیدم که یکی با همان زبان و گونه ی صحبت ما نوجوانان شعری میخواند :


خیلیا آرزوشونو پشت سنگر جا گذاشتن /


شده از خودت بپرسی مگه اونا دل نداشتن؟؟؟


باز هم شرمسارم که تا بحال این را از خودم نپرسیده ام!!!


نوشته های رتبه اول کنکور سال 64،در ساعتی قبل از شهادتش را میخوانم و باز هم دلم می گیرد.


مسئله ای را که طرح کرده چندین بار می خوانم و نه تنها جواب را نمی دانم بلکه بغضی نیز گلویم را می گیرد تا نتوانم درست نفس بکشم:


((گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مقصد به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟))


این آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است . دو خط اولش را که خواندم بغض سنگینی بر گلویم نشست.حوصله ی اشک هایم را ندارم و بی اهمیت به آن ها ادامه ی دست نوشته های نفر اول کنکور را می خوانم: 


(( چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟


 چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟))


به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟


((کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.


کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:


"نبرد تن و تانک؟!" اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر  دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟


گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مقصد به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟


وکدام کدام...؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:


هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟


چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم . چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟


کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟


"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن" 


آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟ جوانی به خاک افتاده است؟


آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند ؟ و آنان را زنده به گور کرده اند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه!...


هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطعه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!


اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی


لااقل حرمله مباش ! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.


من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....))


اینک این منم.دختری پانزده ساله که بی محابا اشک می ریزد.این منم که تا به الآن تمام غمم بیست و پنج صدم نمره برای رسیدن به بیست است!این منم که از نفرات برتر کنکور نام کتاب هایی که خوانده اند را می پرسم و نشان کلاس هایی که رفته اند را می خواهم!اما این نفر برتر کنکور 64 الآن کجاست؟پشت کدام میز نشسته است؟در کدام بیمارستان کدامین بیمار را عمل می کند؟؟؟


می دانم هیچ کدام.


اگر خیلی  چیزها را نمی دانم ولی این را می دانم که او نزد پروردگارش است و روزی می گیرد...



 




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

بیش از ربع قرن از آغاز جنگ تحمیلی می گذرد .خاطره ها،تجربه ها ،حرف ها و نقل های بسیاری از آن چه طی هشت سال دفاع مقدس بر مردان و زنان این سرزمین رفته است،در کتابها روی صحنه ها و بر پرده ها ثبت شده است.


به اعتقاد من ،اکنون با گذشت بیست و یک سال از پایان جنگ ،انصاف نیست که آن جوانان غیوری  که با تمام آرزوهای آسمانی و زمینیشان  به جبهه ها رفتند و آن مادران و همسران ایثارگری را که وفادارانه شهادت و اسارت و جانبازی عزیزانشان را تحمل می کنند ،به را حتی از یاد ببریم.


 




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ


گاه می اندیشم چقدر زندگی بی ارزش است.اما رزمندگان و جوانمردیشان را که می بینم، می فهمم که زندگی خالی نیست...


 


 



کاش رزمندگان می دانستند که چقدر به آن ها افتخار می کنم...


 



شلمچه قطعه ای از بهشت است..


 



آثار جنگ بر کوه ها  مانده تا هشت سال عشق هرگز فراموش نشود...


همه ی  ایرانی ها  در دوره ی جنگ کوه درد بودند ولی طاقت آوردند چون مرد بودند...


 


 




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

پس از هشت سال عشق هشت سال نبرد با باطل هشت سال جنگ تحمیلی  هنوز هم هستند جانبازان و آزاده هایی که سوغات های فراوانی از جنگ دارند.سوغات هایی که سبب می شوند این افراد یاران دیگری نیز همانند کپسول های اکسیژن و قرص های اعصاب و آمپول های مختلف و عصا هاو ویلچرها و پلاستیک هایی که جزیی از بدن هایشان هستند و دستگاه های دیالیز و زخم هایی که التیام نمی یابند  را داشته باشند.یارانی که زندگی بی آنان ممکن نیست.



 


 



 


 


 



 


 


 


 


 



 


 


اما در این میان هستند زنانی که همسرانشان را از دست داده اند و جای خالی آنان را در جای جای زندگیشان حس می کنند و هستند مادرانی که بر مزار فرزندان شهیدشان خون می گریند:


*((سلام جمشید جون!صدامو میشنفی یا نه؟از بزرگا شنیدم که شهیدا زنده ن و تماشامون می کنن و تو مجلس ختم خودشون شرکت می کنن .امشب شب جمعه س و نه فقط روح تو که روح همه ی مرده ها میاد سر قبر خودشون و نیگا می کنه ببینه زنده ها براشون چی می فرستن؟نمیدونم  راستی راستی این جایی و داری منو می بینی یا نه؟اگه می بینی دلم میخواد یه جوری در باور منم دخالت کنی و کاری کنی از ته دل حضورتو احساس کنم.من بلدم و برام کاری نداره خودمو بزنم زمین و حرکات غیر طبیعی بکنمجوری که دور و بری هام فکر کنن دارم می بینمت .می تونم چنان شیونی راه بندازم که همه رو دور خودم جمع کنم.اما این به چه دردی میخوره؟من دلم میخواد حیاتتو باور کنم .میخوام یقین داشته باشم که شهیدا زنده ن.خداییش هنوز به این درجه از یقین نرسیدم.چرا دروغ بگم؟


هر چقدر مردم بهم احترام بزارن و اسمم بره توی لیست مادران شهید بنیاد شهید و بهم دست خط چاپ شده ی حضرت امام رو خطاب به خانواده های شهدا هدیه بدن هیشکدوم راضیم نمیکنه.نه این که من از مادر شهید بودنم ناراضی باشما نه!من شاید از رفتنت به جبهه راضی نبودم اما الآن از مادر شهید بودنم راضیم.اون موقع به ظاهر نمی تونستم بهت بگم که میخوای منو به اسم یاری آقا به داغ خودت بنشونی اما ته دلم این حس وجود داشت.


شاید اینو از نگاه ها و گریه هام می فهمیدی .حتی بزار بهت بگم خیلی چیزا توی دلم می گذشت که تا وقتی زنده بودی بهت نگفتم.اما اینجا سر قبرت می خوام بهت بگم.اگه نگم دلم آروم نمی گیره.می ترسم روز قیامت دست رد به سینه م بزنی و منو با خودت نبری بهشت.بگی تو لیاقت نداری شفاعتت کنم!اینه که میخوام بهت بگم اون روزا چی می گذشت از دلم.به خدا چیکار می تونستم بکنم؟هر چقدر هم به قول تو یه مادر صبور و با روحیه بودم مهر مادری نمی ذاشت .یه چیزی توی دلم وابسته به تو بودو هر کارم می کردم که به قول تو زینب گونه باشم نمی تونستم تا آخر وایسم.


هیچ وقت یادم نمیره اون موقع ها که می خواستی بری جبهه اون لباس خاکی رنگ بسیجیتو می پوشیدی و چفیه ی راه راهتو دور گردنت مینداختی.یه باند قرمزم دور پیشونیت می بستی.


هر جور بود رفتنت رو به خودم تحمیل می کردم.اما بعضی وقتا دلم یهو یه آرزویی می کرد که زود می ترسیدم و جلوشو می گرفتم.استغفرالله می گفتم و خودمو سرزنش می کردم.می فهمیدم گاهی چقدر بد میشم.به خودم می گفتم:((کلثوم خانوم!محبت جوونای دیگه درسته که گوشه ی دل تو رو اشغال نکرده ولی گوشه ی دل پدر مادراشونو که اشغال کرده!همونجور که تو محبت جمشیدتو توی دلت داری.


این درسته که مرگ اونارو برای زنده موندن بچه ی خودت آرزو کنی ؟استغفرالله!گناه دل!آرزوی بیجا!حاجت غیر مشروع!))


بعد از استغفار آرزومو عوض میکردم و برای همه ی جوونا دعا می کردم اما بازم مهر مادری نمیذاشت که آخرش جمله ی ((به خصوص بچه م ))رو اضافه نکنم.


الآن که اومدم سر مزارت میخوام ازت واسه ی همه ی این اشتباهات حلالیت بطلبم.اومدم بخوام ازت که برام دعا کنی بتونم از این به بعد مادر خوبی برات باشم!خونتو پامال نکنم.توقع احترام از مردم و بنیاد شهید نداشته باشم.آره جمشید جون!الآن تنها سرمایه ام صداقتیه که فکر می کنم دارم به خرج میدم.توی مصاحبه هایی که ازم کردن هیشوقت نگفتم که من تورو به جبهه روونه کردم .حتی گفتم:((ته دلم موافق نبودم بره و اون به رغم رضایت من رفت و اگر این سد رو نمی شکست من مانع سعادتش شده بودم.))


من حتی میگم ما حتی اسم خوب براش انتخاب نکردیم و خودش بعدا رفت اسم شناسنامه ایش رو تغییر داد و اسمشو گذاشت علی اکبر.توی این جنگ هم خودش جاده صاف کن شهادتش شد و الآن اسمی که داره بیشتر برازنده ی شهادتشه.


من باید برم پسرم .با اجازه !دوباره میام این جا و بازم باهات درددل می کنم.))*


 


اگر خوب به دوروبرمان نگاه کنیم افرادی را می بینیم که آزاده نامیده می شوند.این ها همان اسیران جنگی هستند که بعد از آزادی سرفراز به کشورمان باز گشته اند .اما چه کسی می داند که در زمان اسارت این ها چه کشیده اند و خانواده هایشان در چه حالی بوده اند؟


امام جماعت یکی از روستاهای دشت آزادگان نقل می کند:


*((در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق پیرزنی در روستای ما زندگی می کرد که پسر نوجوانی به نام یدالله داشت که با خدا و مخلص بود و در نماز جماعت بنده مکبری می کرد.


همزمان با شروع جنگ تحمیلی یدالله که از سیمایش نور معنویت می بارید به جبهه رفت و مدتی بعد مفقودالاثر شد.


مادر پیر وفرتوت او با شنیدن این خبر شوکه شد و سکته کرد اما خوشبختانه از مرگ رهایی یافت.اهالی روستا خیلی نگران حال او بودند. به راه های مختلف زدند بلکه خبری از یدالله بیابند و مادر را از نگرانی خارج کنند.ولی به نتیجه نرسیدند.


یک بار پیر زن مزبور نزد من آمد و ابراز علاقه کرد که برایش با قرآن تفألی بزنم.قرآن را باز کردم :آْیه ای آمد که راستش خجالت کشیدم مفاد آن را به پیرزن بگویم .کاملا با موضوع بیگانه و نامربوط بود.این کلام مصلحت آمیز را گفتم که ((این جا فقط توصیه به صبر کرده اما چیزی که ربطی به سرنوشت پسرت داشته باشد ندارد.))


پیر زن آهی کشید و رفت.


ماه مبارک رمضان سررسید.در شب های قدر در مسجد روستا مراسم احیا همراه با دعا برای پیروزی رزمندگان برقرار بود.


پیرزن در کنار دیگر زنان روستایی که بسیاری از آن ها همسر-خواهر یا مادر یک رزم آور غیور بودند در مسجد قرآن به سر گرفتند .


یک شب بعد از اتمام مراسم پیرزن نزد من آمد و گفت:


((وقتی قرآن به سر گرفته بودم گفتم نیت کنم و صفحه ای از آن را باز کنم شاید خبر خوشی از فرزندم در آن به من بدهند.صفحه ای را باز کردم و علامت گذاشتم.اما خودم که سواد ندارم .نگه داشتم به شما نشان بدهم.ببینید در این جا چیزی هست که برای من مایه ی چشم روشنی باشد؟))


قرآنی که به دست من داد یک حزب از 120 حزب قرآن بود.وقتی باز کردم با کمال تعجب دیدم در بالای صفحه این آیه به چشم میخورد:یَداللهِ معلُول‍ة‍‍ٌ (سوره ی مائده آیه ی 64)


همان جا صدایم را در میان جمع مردم که هنوز از مسجد خارج نشده بودند بلند کردم که :((اهالی!مژده!یدالله جزو اسراست!اگر تاکنون نامه ای نداده یقین داشته باشید خبر خوشی از او خواهد رسید.))


مدتی بعد مصاحبه ی یدالله از رادیوی عراق پخش شد .بعد از پذیرش قطعنامه هم در زمره ی نخستین گروه از آزادگان ایرانی بود که به کشور بازگشتند .هرچند که در آن سال مادر پیرش در دنیا نبود تا گل پژمرده ی روی فرزند را ببیند و ببوید.))*




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:47 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

در صورتیکه کامپیوتر شما نیز به این ویروس
آلوده شده باشد بدون آنکه متوجه شوید به لیست دوستانتان پیغامهایی مبنی بر بازدید از سایت nsl-school.org ارسال می شود. بدین ترتیب در صورت کلیک بر روی این لینکها دوستان شما نیز آلوده خواهند شد
.
هنوز
مشخص نیست سازنده این ویروس چه کسی است و این احتمال داده می شود که ویروس
مذکور به سرقت اطلاعات و رمز های شخصی افراد می پردازد. در صورتیکه شما و
یا یکی از دوستانتان به این ویروس آلوده شده شده اید روش زیر مناسبترین
گزینه برای از بین بردن آن است
:
پیام و لینک هایی که این ویروس ارسال می کند چیست ؟!
در متن تمامی این پیغام ها لینکی به سایت Nsl-school.org داده شده است که در صورت کلیک کردن بر روی آن کامپیوتر شما آلوده می شود
.
در صورتیکه به ویروس آلوده شوید چه مشکلاتی پیش خواهد آمد ؟!
?-
در ابتدا ویروس صفحه شخصی اینترنت اکسپلورر (Default IE Page) را به سایت nsl-school.org تغییر
می دهد. در این صورت به هیچ طریق امکان عوض کردن آن وجود نخواهد داشت. بعد
از هر باز باز کردن یک صفحه وب جدید، ویروس مجددآ خود را در سیستم شما کپی
می کند
.
?-
گزینه های Task Manager و Reg Edit در کامپیوتر غیر فعال می شوند تا شخص نتواند از این طریق فعالیت ویروس را مشاهده و یا از بین ببرد
.
3-
فایل هایی با نامهای svhost.exe , svhost32.exe , internat.exe در کامپیوتر ایجاد می شوند. (برای اطمینان پوشه های windows و temp را بررسی کنید
.)
4-
ویروس بدون آنکه متوجه شوید پیغام هایی را به لیست دوستان شما (Yahoo Messenger ID List) ارسال می کند
.

چگونه ویروس را از کامپیوتر خود پاک کنیم ؟!
1- مرورگر اینترنت اکسپلورر را ببندید. از یاهو مسنجر خارج شوید. اتصال اینترنت را قطع کنید
.
2-
جهت فعال کردن Reg Edit دکمه های Start > Run را کلیک کنید و در کادر مربوطه عیناً عبارت زیر را وارد کنید. و در نهایت کلید Enetr را کلیک کنید
.
REG add HKCU\Software\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Policies\System /v DisableRegistryTools /t REG_DWORD /d 0 /f
3-
جهت فعال کردن Task Manager دکمه های Start > Run را کلیک کنید و در کادر مربوطه عیناً عبارت زیر را وارد کنید. و در نهایت کلید Enetr را کلیک کنید
.
REG add HKCU\Software\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Policies\System /v DisableTaskMgr /t REG_DWORD /d 0 /f
4-
اکنون نیاز به آن داریم که صفحه نخست مرورگر خود را به حالت قبل برگردانیم. دکمه های Start > Run را کلیک کنید و در کادر مربوطه عبارت Regedit را وارد کنید. و در نهایت کلید Enetr را کلیک کنید. میسر های زیر را با دقت پیدا نموده و در آنها وارد شوید اکنون تمام لینک هایی را که به سایت ویروس یعنی (nsl-school.org) وجود دارند تغییر داده و بجای آنها سایت مورد نظر خود مثلاً گوگل (google.com) را وارد کنید
.

HKEY_CURRENT_USER\SOFTWARE\Microsoft\Internet Explorer\Main

HKEY_ LOCAL_MACHINE\SOFTWARE\Microsoft\Internet Explorer\Main

HKEY_USERS\Default\Software\Microsoft\Internet Explorer\Main

5-
اکنون نیاز به آن داریم که فعالیت ویروس
را متوقف کنیم. دکمه های Ctrl + Alt + Del را فشار دهید. در لیست برنامه های فعال تمامی فایل های svhost32.exe را یافته و آنها را End Task نمایید
.
6-
از طریق جستجو و یا وارد شدن به پوشه های Windows و temp فایل های svhost32.exe و svhost.exe را یافته و حذف نمایید
.
7-
مجددآ به قسمت Start menu > Run > Regedit باز گردید. از طریق جستجو به دنبال عبارت svhost بگردید و تمام موارد یافت شده را حذف نمایید
.
8-
کامپیوتر خود را ریست نمایید. امیدواریم دیگر خبری از این ویروس نباشد.




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:47 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
یک شرکت بزرگ قصد
استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت.
پرسش این بود

:



شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی
هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند
.



یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما
را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را
برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب
خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید

قبل از اینکه ادامه داستان را براتون در پست بعدی بدم  دوست دارم شما در نظراتتون بگید چه کار می کنید .
پیشاپیش ممنون از نظرتون .








موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:47 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

داشتم قبض های خونه رو با اینترنت پرداخت می کردم نوبت به قبض برق رسید .


دیدم پشت قبض نوشه(برای فهمیدن ارزش واقعی برق فکر کنید چند روز برق نباشد چه خواهد شد )


من هم رفتم تو فکر دیدم واقعا اگر برق نباشد چه خواهد شد بعد به نتیجه زیر رسیدم.


1-اگر برق نباشد شبها مردم زود می خوابند بنابر این نماز ها ی صبح کمتر قضا شده و بیشتر نماز شب خوانده می شود .


2-اگر برق نباشد شب نشینی ها به حداقل ممکن رسیده مردم از فیض خوابیدن سروقت بهره می برند .


3-مغازه ها مجبورند زودتر ببندند بنابر این مشتری ها هم زود تر میآیند و مغازه داران بیشتر به زندگی عادی (زن وفرزندو...)خود می رسند .


4-دیگر لازم نیست قبض برق را مردم پرداخت کنند .


5-دیگر لازم نیست گوشت و میوه و ماست وپنیر و بقیه خوراکی ها رو در یخچال نگه داری کنند تا به وسیله گاز یخچال ویتامین ها و ارزشهای غذایی آنها کم یا از بین برود .


6-اگر برق نباشد مردم به اینتر نت نمی روند و آمار فساد و فحشای اینترنتی (ایران دومین رتبه جستجوی سکس رو در جهان داره )کم می شه .


7-ادیسون دیگه نامش زنده نمی مونه.


8-همه می فهمند ادیسون چه زحمتی را برمردم متحمل کرد .


9-راستی اگه برق نباشه دیگه مردم تلویزون ندارند که بشینن تا صبح نگاه کنند و از آهنگهای مزخرف و بعضا غیر شرعی اون بهره ببرند .


10-اگه برق نباشه خادمی که قاتل هم باشد نداریم (تازه اگه به عنوان خادم قبولش کنیم)


11-اگر برق نباشه لازم نیست دلمون به حال امام خمینی بسوزه که فرمود برق و اب گاز مردم باید مجانی باشه و الان ببینه که دارن یارانه برق و آب وگاز را بر می دارند و می خوان از مزدم تمام پولش رو بگیرن .(سیاسی شد)


12-اگه برق نباشه دیگه لازم نیست کسی که پول پرداخت قبض برق رو نداره و برق خونش سه روز قطع میشه برای وصل مجدد هزینه اضافی پرداخت کنه.


حالا شما بگین ارزش واقعی برق چه قدره؟؟؟؟!!!!!!




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:47 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

سلام خسته نباشید


نمیدونم میشه اسمش رو قضاوت گذاشت یا البته از همین جمله شاید شدت عصبانیتم رو فهمیده باشید


و اما درد دل ساعت 7-30 صبح از خواب  بیدار شدم البته با تلفن دوست عزیز شفیقم.(اون روز خواب مونده بودم و نتونستم برم مدرسه)


ساعت 8 در خیابان رسالت پیش دوستم بودم.


چهره همیشه آرام و اما من می فهمیدم که چشه...


         : سلام چی شده ؟


          :هیچی زدم به موتوری


:باید چه کنیم


:باید منتظر پلیس باشیم داره میاد


باشه


حدود ساعت 9 ماشین و موتور به پارکینگ منتقل شد.


بادوستم رفتیم بیمارستان عیادت موتور سوار.


....................................


سلام حالشون چه طوره ؟


نمی دونم


بالاخره تا ساعت 12 معطل شدیم وآقا مرخص شد.12 ظهر


رفتیم با مجروح به کلانتری


            :آقای مجروح آیا رضایت میدهی.


             200000تومان بدهید آره.


             خوبه


آقای پلیس هم نوشت و گفت فردا بریم شورای حل اختلاف


...............................


فردا رفتیم شورای حل اختلاف آقا کجا باید بریم گفتن که باید برین فلان اتاق رفتیم آقا ما باید کجا بریم ؟سربازی بود که گفت :الان قضات جلسه هفته ای دارند و هیچ جا نباید برید تا 1 ساعت دیگه.


جاتون خالی رفتیم عدم خلافی ماشین رو گرفتیم و بعدش یکم با شوخی رفیقمو بردم کله پاچگی یه کله پاچه هم زدیم تو رگ و رفتیم شورا


قضات تشریف آورده بودند


................................


داشتیم میرفتیم تو که گفتن فقط شاکی و مشتکی عنه


..................................


دیدم زیاد معطل شد خودمو زدم به پررویی و در رو باز کردم و به رفیقم گفتم که بیاد


             :چی شده ؟


             :میگه رضایت نمیدم


              :یعنی چی ؟


               راستش یه نگاهی هم به قاضی کردم .از باب روانشناسی خواندن چیزهایی درش دیدم که نمی خواستم ببینم .


اما کارمون دست اینجور قاضیی افتاده بود .چه کنیم دیگه ؟


خب حالا چه کار می کنی چه قدر میگه بده


قاضی تو دهنش داد که 600000 تومان


چی


رضایت داده که ؟


می گه الان رضایت نمی دم


خب چه کار می کنی ؟


هیچی بریم چک بیارم بکشم بدم بهش


یعنی هیچ راه دیگری نداریم


نه


خب بریم


............................


در راه رفتن


به فکرم آمد که دیروز وقتی از یک قاضی دادگاه که با ما آشناست و انسان درستی است سوال کردم که چه گونه رضایت بگیریم از شاکی گفت بنویسه بدون قید و شرط و تمامه


همین را هم در پرونده نوشتند و کار تمام شد.


زنگ زدم به یکی از رفقای دیگه که وکیله گفتم آقا ایا شکایت بعد از رضایت مسموعه


گفت قانونا نه !!!!!!!!!!1


بعد هم راهنمایی کرد که برو پیش فلان قاضی و ازش راهنمایی بگیر که آیا این قانون بهش عمل میشه یانه؟؟


.................پیش اون قاضی که قرار بود بریم


سلام خسته نباشید (موضوع که مطرح شد)


جواب قاضی این بود که برید پیش آقای فلانی که مسئول قاضی شوراست و به او بگید اما از نظر دادگاه مسموعنیست این شکایت که بعد از رضایت است.


رفتیم پیش اون مسئول و اون هم گفت که مسموع نیست اما چون کار داشت گفت به خانم قاضی بگید پرونده اینجوریه و مسموع نیست وپرونده را مختومه کنه .


خبر به خانم قاضی رسید.


کار به فردا کشید وقاضی باتوجه به اینکه اون آقای مسئول دستور توفق پرونده رو داده بودند  نامه پزشکی قانونی به شاکی داد .




موضوع مطلب :


<   <<   66   67   68   69   70   >>   >   
آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک