سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 90 مرداد 8 :: 12:9 عصر ::  نویسنده : نویسنده 1

نیکبخت واحدی با 2 سال محرومیت روبرو شد

28 آبان 1387
رییس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال عصر امروز رای این کمیته را درباره علیرضا نیکبخت واحدی اعلام کرد.
به گزارش شبکه خبر، در نشست امشب کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال که در حضور علیرضا نیکبخت واحدی و محمود خوردبین سر پرست تیم فوتبال پیروزی قرائت شد ، علیرضا نیکبخت واحدی به علت سرپیچی از دستور سرمربی تیم ملی فوتبال ایران و همراهی نکردن تیم ملی فوتبال کشورمان در سفر به امارات ، به 10میلیون تومان جریمه ، توبیخ کتبی و درج در پرونده ، دوسال محرومیت از همراهی تیم ملی و استرداد جوایز و همه وجوه دریافتی در مدت حضور در تیم ملی ، محکوم شد.

مجتبی شریفی دراین باره گفت : نیکبخت واحدی برای تجدید نظر در این رای چهار روز فرصت دارد.

وی افزود : نیکبخت واحدی تا حصول کامل استعلامات هیچ محرومیت باشگاهی ندارد.

رییس کمیته انضباطی گفت : نیکبخت واحدی به علت این تخلف 120 امتیاز منفی دریافت کرده است که اگر این امتیاز به 150 امتیاز افزایش یابد دیگر نمی تواند در رقابت های باشگاه های برتر فصل آینده هم حضور داشته باشد




موضوع مطلب : نیکبخت واحدی,حصول,تیم,رفع,


شنبه 90 مرداد 8 :: 12:8 عصر ::  نویسنده : نویسنده 1

در پی شکست داویدنکو
جوکوویچ قهرمان جایزه بزرگ شانگهای شد
* نفر دوم تنیس جهان موفق به کسب عنوان قهرمانی در رقابت‌های شانگهای شد*

به گزارش خبرگزاری فارس، نواک جوکوویچ با غلبه بر حریف روس خود، داویدنکو با نتایج 6 بر یک و 7 بر 5، موفق شد برای نخستین‌بار در جایزه بزرگ چین به عنوان قهرمانی دست پیدا کند.
این درحالی بود که در این رقابت‌ها، بزرگانی چون نادال اسپانیایی و فدرر سوئیسی به دلیل مصدومیت نتوانستند آنطور که باید، قدرت خود را به رخ بکشند.
جوکوویچ در نیمه نهایی توانست به سختی از سد گیلس سیمون بگذرد.
وی مبلغ 20 هزار یورویی خود را به کودکان فقیر شانگهای، زیرنظر یونیسف، هدیه کرد






موضوع مطلب : هدیه,تنیس,بزرگ,


شنبه 90 مرداد 8 :: 12:7 عصر ::  نویسنده : نویسنده 1

کمپانی نوکیا در حال کار بر روی گوشی جدیدی با نام Nokia2228 است. Nokia 2228 گوشی است ارزان قیمت دارای فناوری CDMA، و به نظر میرسد به منظور کمک به این کمپانی در بدست آوردن سهام بازار فناوری CDMA طراحی شده است.

این گوشی ویزگیهای جذاب و خاص جدیدی ندارد. بلکه گوشی است ساده و تاشو، دارای ویژگیهایی از قبیل : دوربین 1/3 مگاپیکسلی، صفحه نمایش با تفکیک پذیری 160×128 پیکسل، موزیک پلیر، جک هدفون 2/5 میلیمتری universal، رادیوی FM و نور LED که هنگام دریافت تماس یا رسیدن پیام چشمک می زند. ابعاد این گوشی 12×40×110میلیمتر و وزن آن 72 گرم است. طبق گزارشات رسمی این محصول قرار است در سه ماهه چهارم 2008 در بازارهای تعیین شده CDMA عرضه شود . بنابراین باید منتظر معرفی و اعلان رسمی آن باشیم.




موضوع مطلب : گوشی,ارزان,نایاب,


شنبه 90 مرداد 8 :: 12:7 عصر ::  نویسنده : نویسنده 1

نوکیا در حال کار بر روی گوشی هوشند دیگری است که دارای صفحه کلید QWERTY است. مدل این گوشی E63 نام دارد و با توجه به نام آن نتیجه می گیریم که از برادر بزرگتر خود ( یعنی E71) بهتر خواهد بود.
ویژگیهای این محصول به شرح ذیل است:

  • فرکانسهای رادیویی GSM/GPRS/EDGEو پشتیبانی از UMTS/HSDPA
  • بلوتوث، Wi-Fi
  • صفحه نمایش QVGA( دارای تفکیک پذیری 240×320) پیکسل
  • دوربین دست کم 2 مگاپیکسلی، فاقد دوربین در قسمت جلوی گوشی
  • سیستم عامل سیمبین 9/2 دارای S60 Feature Pack 1 ( از این نظر مشابه E71 می باشد)
  • جک صوتی استاندارد 3/5 میلیمتری
  • دارای ضخامتی بیشتر از ضخامت E71
  • عملکرد Flashlight
  • ساختار غیر فلزی( برخلاف E71)
  • فاقد دکمه های جانبی

دارای 3 ورژن موجود : E63-1 برای اروپا،E63-2 فاقد دوربین اما دارای حافظه بیشترو E63-3 برای آمریکا

منبع:gsm




موضوع مطلب : گوشی,موبایل,امریکا,


شنبه 90 مرداد 8 :: 12:6 عصر ::  نویسنده : نویسنده 1

خط تولیدگوشی های دارای هدفون بلوتوث کمپانی نوکیا سهم عمده ای از بازار موبایل را از آن خود ساخته است. آپدیت هدفون بلوتوثBH-803 (که در ماه آوریل عرضه شد)، هم اکنون در قالب محصولی جدید با نام BH-804 موجود است. بدنه این محصول از جنس آلومینیوم است که به لحاظ وزن باعث سبک بودن آن می شود و این مقوله یکی از مهمترین ویژگیهای هدفون های بلوتوث به شمار می آید. دارای فناوری LED در سه رنگ است.
به سرعت و بوسیله یک پورت microUSB شارژ می شود . باتری آن جوابگوی 4 ساعت کار بوده و در حالت استندبای می تواند تا 150 ساعت ( یعنی 6 روز ) دوام بیاورد. بسته این محصول یک بند گردنی و شارژر دسک تاپ نیز موجود است. HB-804 با کلیه گوشی های که از فناوری بلوتوث بی سیم پشتیبانی می کنند سازگار است. انتظار می رود این محصول در سه ماهه چهارم 2008 در بازارهای تعیین شده عرضه شود.




موضوع مطلب : هدفن,تلفن,موبایل,بلوتوث,


جمعه 90 مرداد 7 :: 11:25 صبح ::  نویسنده : نویسنده 1

 سال پیش بود که «اندرو سانتون» و «جان لاستر» و «پیت داکتر» و «جو رانفت» مرحوم پیشگامان کمپانی «پیکسار» برای یک ضیافت ناهار دورهم جمع شدند. فیلم انیمیشن «داستان اسباب‌بازی» که در واقع اولین فیلم سینمایی شرکت نوپای پیکسار بود مراحل پایانی ساخت خود را پشت‌سر می‌گذاشت؛ در آن هنگام یک فکر ناگهان به ذهن آنها رسید: باید به فکر ساخت یک فیلم دیگر باشیم! حاصل این فکر ساخت 3 فیلم موفق بود: «زندگی یک حشره»، «کارخانه هیولاسازی» و «در جستجوی نیمو». گفتگوی کار گردان این انیمیشن را به بهانه پخش آن از رسانه ملی بخوانید.
به نظر می‌رسد چند مضمون «انجیل» در این فیلم وجود داشته باشد. وال - ئی یک جور‌هایی یادآور «آدم» است؛ تنها موجود انسان روی کره زمین که تنهاست و به دنبال یک همراه می‌گردد…‌‌‌.

بله؛ و دقیقا به همین دلیل اسم مناسب EVE را برای ربات مونث انتخاب کردم. ولی کلمه «آدم» برای شخصیت اصلی فیلم آن بار معنایی مظلوم واقع شدن را نداشت. اسم «وال ئی» کمی غم‌انگیزتر بود؛ من البته یک سر واژه هم برای این اسم ساختم تا همه چیز منطقی و قابل قبول باشد. ولی قطعا مضمون اولین مرد و اولین زن روی کره‌زمین در این فیلم وجود دارد، ولی من تلاش خاصی برای این که مرد را در یک داستان بزرگ‌تر قرار بدهم، از خودم نشان ندادم. من فقط از این «شاعرانگی» خوشم می‌آمد که این دو دستگاه آهنی خیلی بشتر از انسان‌ها برای زندگی و عشق ارزش قائل هستند.
یعنی از پیش تعیین شده نبود؟
نه، ولی به هر حال در حین کار یک سری ایده‌ها به ذهن آدم می‌رسد. ناگهان می‌گویی، ببینیم فلان کار را بکنیم چگونه از آب درمی‌آید. پس دست به کار می‌شوی. به نظر من انجیل یک جور‌هایی در خون ما جریان دارد.

فیلم وال - ئی مثل بقیه محصولات شرکت پیکسار با تمام گروه‌های سنی ارتباط برقرار می‌کند؛ آیا این عمدی بوده؟
یکی از نعمات کار کردن در شرکت پیکسار این بوده که ما از همان اول زمان ساخت فیلم «داستان اسباب‌بازی» همیشه فیلم‌هایی را ساخته‌ایم که باب دلمان بوده. وقتی داشتیم داستان اسباب‌بازی را می‌ساختیم اولش سعی کردیم نظر مثبت تمام مدیران و مسوولان شرکت دیزنی را به کارمان جلب کنیم، ولی فایده‌ای نداشت. ما هم که دیدیم این طور است از ترس این که مبادا جلوی ساخته شدن این فیلم را بگیرند خودمان را توی اتاق کارمان حبس کردیم و چیزی را ساختیم که خودمان می‌خواستیم ببینیم و نتیجه شد همان داستان اسباب‌بازی که معروف حضور همه هست. من یک مرد خانواده دوستم، بچه دارم و به سینما می‌روم. بنابراین دوست دارم فیلمی بسازم که خودم دوست داشته باشم آن را ببینم.

ظاهرا ایده ساخت فیلم وال - ئی اولین‌بار در سال 1994 شکل گرفت؟
آن موقع همه چیز فقط در حد یک ایده بود و داستانی در کار نبود. یعنی در واقع اساس یک شخصیت داستانی عالی گذاشته شده بود و این شخصیت با این جمله به وجود آمد: «چه اتفاقی می‌افتد اگر نسل بشر کره زمین را ترک کند و یک نفر آخرین ربات را روشن گذاشته باشد و این ربات هم کار عبث و بیهوده‌ای را تا ابد انجام دهد؟» من در آن لحظه با خودم گفتم این شخصیت اگر خلق شود، غم‌انگیز‌ترین و تنهاترین شخصیتی خواهد بود که من در تمام عمرم دیده‌ام. من و پیت داکتر [همکار فیلمنامه‌نویس] عاشق این ایده شدیم و گفتیم که خیلی دوست داریم چنین فیلمی را ببینیم. ولی ما آن موقع چون هنوز ساخت «داستان اسباب‌بازی» را به پایان نبرده بودیم، جمله بعدی‌مان این بود: «هیچ کس به ما اجازه ساخت چنین فیلمی را نمی دهد.» پس ایده این فیلم را گذاشتیم روی طاقچه و رفتیم سراغ ساخت بقیه فیلم‌ها. ولی این ایده در تمام این سال‌ها در ذهنم بود، و وقتی داشتم فیلمنامه نیمو را می‌نوشتم دوباره به وال ئی فکر کردم؛ یعنی اصلا دست خودم نبود. در این موقع بود که متوجه شدم، به تنهایی محض این شخصیت علاقه پیدا کرده‌ام و نقطه مقابل تنهایی هم عشق است؛ پس داستان این فیلم باید یک داستان عاشقانه باشد.

این فیلم یک داستان عاشقانه عالی دارد. ولی در عین حال به نظر می رسد که این فیلم نسبت به بقیه محصولات پیکسار بار اجتماعی بیشتری دارد. به نظر می‌رسد که داستان این فیلم درباره آمریکایی‌های مصرف گرای چاق و تنبلی است که اصلا به فکر محیط زیست خود نیستند…

این تفسیر شماست. مضمونی که من به دنبالش بودم این بود که عشق نامعقول و غیرمنطقی تمام برنامه‌ریزی‌های زندگی را بر هم می‌ریزد. خب شما می‌توانید بگویید که در این فیلم به مساله مصرف‌گرایی مردم آمریکا پرداخته شده، ولی یک‌میلیون مساله دیگر هست که ما انجام می‌دهیم که باعث می‌شوند حواسمان پرت شود و نتوانیم با آدم بغل دستمان ارتباط برقرار کنیم یا ارتباطمان را بیشتر کنیم، که حقیقتا مساله زندگی همین است. این ایده به ذهن من خطور، در حالی که وال ئی دارد زباله‌ها را جمع می‌کند از لابه‌لای آن زباله نشانه‌هایی از این که انسان‌ها چگونه موجوداتی هستند، بیابد. من این ایده را که وال ئی یک چیز واقعی پیدا کند، خیلی دوست داشتم. او مجذوب ایده زندگی شده بود. نکته زندگی چیست؟ یک چیز واقعی. وال - ئی یک شیء انسان ساخته است که یک چیز واقعی در درون خود دارد. او وقتی خودش را در احاطه اشیاء انسان ساخته دید به وجود یک چیز واقعی در درون خود پی برد. این جنبه قضیه برای من خیلی شاعرانه بود.

خیلی خب، اینهایی که گفتید قبول؛ ولی چرا تمام آدم‌هایی که در ایستگاه فضایی هستند چاق‌اند و سوار صندلی‌های متحرک‌شان این‌ور و آن‌ور می‌روند؟
من قصدم این نبود که انسان‌ها را به شکل مصرف‌کنندگانی چاق و تنبل نشان بدهم، بلکه می‌خواستم کاری کنم که به نظر برسد انسان‌ها کلا اسیر عوامل حواس پرتی هستند؛ تا آن حد که ارتباط‌شان با هم قطع شده، حتی اگر کنار هم باشند. دلیل این که من آن آدم‌ها را به شکل نوزادانی با جثه بزرگ نشان دادم این بود که یکی از کارمندان «ناسا» به من گفته بود که هنوز نتوانسته‌اند برای اقامت طولانی‌مدت در فضا جاذبه زمین را شبیه‌سازی کنند و اگر نتوانند، جاذبه زمین را ایجاد کنند پوست بدن دچار پلاسیدگی می شود و ماهیچه‌های بدن حالت خود را از دست می‌دهند و شما به یک قطره ماده لزج تبدیل می‌شوید. برای مدتی این کاری بود که من با آدم‌های توی فیلم انجام می‌دادم. آنها مثل تکه‌های بزرگی از ژله بودند. ولی نتیجه کار خلق موجودات عجیب و غریبی بود، به همین دلیل دست از خلق آن موجودات برداشتیم. در نتیجه گفتم بیایید این موجودات را به شکل نوزادانی با جثه‌های بزرگ نشان بدهیم. چگونگی خلق این آدم‌های چاق به این شکل بود.

دوست دارید مردم وقتی از سالن بیرون می‌روند، بیشتر از همه چه چیزهایی از فیلم را در ذهن خود داشته باشند؟
خب، مهم‌ترین چیز برای من این است از تماشای فیلم حسابی لذت برده باشند و این که با دیدن این فیلم چیزی را در وجود خود احساس کنند. چون از نظر من این فیلم به هر حال با یک‌جور حقیقت سر و کار دارد. حقیقت همیشه زیبا نیست، حقیقت همیشه منصفانه نیست، حقیقت همیشه جذاب نیست ولی وقتی به حقیقت پرداختید دیگر نمی توانید آن را انکار کنید و نادیده بگیرید و این مساله شما را تا عمق وجودتان تحت‌تاثیر قرار می دهد. من هر وقت که دارم به یک داستان عالی گوش می‌دهم یا یک فیلم عالی می‌بینم کشته و مرده همین چیزها هستم و هر وقت که خودم دارم روی چنین فیلم‌هایی کار می‌کنم، واقعا سعی می‌کنم به این نکات توجه کنم.

مترجم: فرشید عطایی‌
منبع: کریسچینیتی تودی‌
هفته نامه نسل3




موضوع مطلب : ربات,عاشق پیشه,فیلم,کار,


جمعه 90 مرداد 7 :: 11:24 صبح ::  نویسنده : نویسنده 1

ژانر وحشت، هر چند که گاهی مورد بی مهری منتقدان و محافل بررسی سینما قرار می گیرد اما با این وجود یکی از معتبرترین و پر طرفدار ترین دسته های سینمایی محسوب می شود. این ژانر دقیقا مانند رودخانه های طلاخیز آمریکا در زمان کابوی ها بوده در آنجا مردم فقیر همه به سرزمین آمریکا مهاجرت می کردن و روزها به رودخانه ها میرفتند و خطر می کردند و در کف روزخانه سنگ های بی ارزش را وارسی می کردند تا مگر ذره ای کوچم طلا بیابند و گاهی این جستجو ها منجر به یافت معادن می شد. در باره سینمای وحشت هم وضع به همین شکل خواهد بود میرویم و با درد سر های فراوان در میان سیل فیلم های وحشت که هر ماه وارد سینماها می شود جستجو می کنیم و برای دیدن هر فیلمی خطر می کنیم تا در نهایت یکی از آنها خوب باشد و درخشش (شاینینگ استنلی کوبریک) از آب در آید وگرنه بقیه، همه سنگلاخ ها و سنگریزه های بی ارزش بوده اند.
سینمای وحشت هم مانند دیگر سینماهای حاضر دوران ما از قسمتهای مختلفی تشکیل شده است. سفید، سیاه. خیر، شر و یا حداقل مهاجم و مدافع. در تمام مطالبی که درباره این سینما نوشته شده کاراکتر های مورد بررسی دراکولا، فردی، هانیبال و… بودند، یعنی طرف شر و مهاجم و هیچگاه آن طور که باید به مدافعین بها داده نشده و به آنها نپرداخته اند. اما آنها عنصری بسیار با اهمیت برای هر چه بهتر شدن اثر بوده اند به هیچ عنوان نمیتوان آثار زنی را که برای زندگی برای بقا و برای بچه اش بی هدف می دود، تلاش می کند و مبارزه می کند نادیده گرفت. حضور او ارزشمند و قابل اعتنا است بنا بر این قصد را بر ایم میگذاریم که در شب هالووین، شب جشنواره سینمای وحشت به این موضوع بپردازیم.

 

Janet Leigh را باید ملکه سینما کلاسیک وحشت بدانیم. اصلا شاید بتوان هر آن کس که در برابر دوربین آلفرد هیچکاک خودی نشان داده را لایق چنین صفتی بدانیم. او در لحظاتی از فیلم سایکو (Psycho) به تنهایی ما را ترساند و بر جای خود میخکوب کرد. حالا دختر او این وظیفه را به عهده گرفته است. ترساندن بینندگان. Jamie Lee Curtis بازیگری است که در دنیای وحشت جایگاهی برای خود یافته او اولین بار این نام را در فیلم هراس انگیز هالووین در سال 1978 جستجو کرد. در این فیلم او در نقش Laurie Strode حاضر شدو الیبته این نقش را تنها در هالوین ایفا نکرد او در سری فیلمهای هالووین و چند فیلم دیگر مانند Boogeymen: The Killer Compilation نقشش را تکرار کرد. بازی در سینمای وحشت را ادامه داد تا آنکه در دهه 80 به بازی در چند فیلم معمولی از این دسته روی آورد که میشود گفت تا حدودی علاقه مندانش را ناامید کرد. در این سالها او در فیلمهایی چون Prom Night وTerror Train و The Fog بازی کرد. در سال 1998 او نقش قدیمی خود در فیلم هالووین را تکرار کرد. این فیلم Halloween H2O: 20 Years Later نام داشت که در آن کورتیس به علاقه مندانش نشان داد که هنوز میتواند آثار خوب را بازی کند و فیلمهای احمقانه قبلی تنها بخشی از تجربه های حرفه ای بودند.
Heather Donahue کسی که در سال 1999 در فیلمی با عنوان The Blair Witch Project بازی کرد و توانست که بینندگان فیلم را در گوشه صندلی هایشان حبس کند. بعد از این همه سال هنوز به جرات می توان گفت که بینندکان آن فیلم چهره ای را که Donahue از خود ارائه داد را فراموش نکرده اند. او نقش کسی را بازی می کند که در پی ساختن یک مستند است و در این مسیر اتفاقاتی رخ میدهد.

 

Shelley Duvall هم از آن شیرزنانی است که قهرمان اثری کامل در زمینه فیلمهای ترسناک شد. او در اثر کوبریک، درخشش در کنار جک نیکلسون یک جفت عالی از آب در آمدند. در آن فیلم او در نقش وندی بازی کرد زنی که برای بقای خود و کودکش مجبور بود تا از دست شوهر روانی اش فرار کند. زیبایی و شجاعتش زمانی مشخص شد که توانست زنده از هتل فرار کند.
درست است که در معرفی اولین شخصیت این مقاله به نام Janet Leigh اشاره کردیم اما او در سینمای وحشت آنقدر معتبر است که باید کامل تر به او پرداخت. نام او گره خورده است با سینما کلاسیک آن هم از نوع وحشتش. او را بدون در نظر گرفتن سایکو نمی توان در نظر آورد. میتوان گفت که بعد از آن فیلم جانت دیگر در فیلم وحشتنام درجه یکی بازی نکرد. او در چند فیلم در کنار دخترش حاضر شد اما آن فیلم ها اعتباری چون Janet Leigh نداشتند.
برای دوستداران سینمای وحشت Sarah Michelle Gellar چهره ناشناخته ای نیست او را میتوان در سینما ترس سالهای اخیر به راحتی پیدا کرد. او I Know What You Did Last Summer را در سال 1997 بازی کرد، سپس در همان سال فیلم جیغ دو را در کارنامه اش ثبت کرد. سال 2004 و 2006 سالهای خوب او بودند ک در باز سازی فیلم کینه 1 و 2 حضور داشت او کینه 3 را هم در کارنامه خواهد شداشت و در حال حاضر درگیر آن پروژه است.

منبع:سرزمین سینما




موضوع مطلب : فرشتگاه,ترس,سینما,زنان,


جمعه 90 مرداد 7 :: 11:22 صبح ::  نویسنده : نویسنده 1

یکی از شاخص‌ترین چهره‌های سینمایی که نامش با ژانر گنگستری گره‌ خورده است جیمز کاگنی است. این ژانر براساس رویکردهایی که در آنها به جنایت پرداخته می‌شود و با خشونت‌های فیزیکی همراه هستند شکل گرفته است. این ژانر غالبا به جنایات حقیقی منتشره در روزنامه‌های دهه 1920 و 1930 (که اصطلاحا دوره تحریم نامیده می‌شد و جنایات شکل و شمایلی سازماندهی شده داشت)‌ معطوف بود درست مثل فیلم‌های وسترن که برگرفته از افسانه‌ها و نقل‌قول‌ها و خاطرات تاریخ آمریکای سال‌های 1870 تا اوایل دهه 1890 است هنرپیشگانی مانند ادوارد جی. رابینسون با بازی در نقش ریکو باندلو در فیلم سزار کوچک و نیز همفری بوگارت جزو بازیگران مطرح این ژانر هستند و در کنار آنها، ضلع سوم این مثلث همان‌طور که در سطر نخست این بند آمد، متعلق به جیمزکاگنی است.
کاگنی در روز 17 جولای سال 1899 در یکی از محلات فقیرنشین نیویورک از پدری ایرلندی و مادری نروژی به دنیا آمد. او برای کمک به معیشت خانواده ناچار بود از همان سنین نوجوانی در رستوران‌ها و سالن‌های بیلیارد کار کند و به تدریج پایش به گروه‌هایی که در خانه‌ها نمایش کمدی اجرا می‌کردند کشیده شد و چند بازی نیز در آنجا تجربه کرد. از همین طریق توانست به نمایش‌های برادوی راه پیدا کند و سرانجام در 26 سالگی در لیست بازیگران نمایش‌های طراز اول این محفل قرار گرفت. یکی از این نمایش‌ها به نام پنی‌آرکد آوازه‌اش به هالیوود رسید و کمپانی برادران وارنر تصمیم گرفت با اقتباس از آن، نسخه‌ای سینمایی تولید کند. به این ترتیب کاگنی به سینما راه پیدا کرد و با بازی در این بازسازی‌ نمایش موزیکال که تعطیلی گناهکاران نام داشت، در سال 1930 نامش را در کنار بزرگان بازیگری آن زمان سینمای آمریکا ثبت کرد. او در این فیلم نقش یک شیاد خرده‌پا را ایفا کرد، اما حضور حرفه‌ای و
پر استعدادش در این کار خیلی سریع اتفاقات بیشتری را برایش فراهم کرد و پس از ایفای چند نقش سرانجام با بازی در نقش یک قاتل خبیث در فیلم دشمن مردم، درخشش سینمایی خویش را رقم زد. او در این فیلم ایفاگر رل تام پاورز است که از کودکی تا دوران جنایتکاری‌اش در آن مرور می‌شود، یک آفتابه دزد که تدریجا تبدیل به یک سارق بزرگ، قاچاقچی و نهایتا قاتل می‌شود و سرآخر هم جنازه سوراخ‌سوراخ شده‌‌اش مقابل در منزل مادرش انداخته می‌شود. فیلم دشمن مردم سرآغاز دورانی بود که در ‌آن سینما به شکل‌دهی وجهه‌ای انسانی به گنگسترها روی آورد و از همین‌رو نمی‌توان آن را یک فیلم گنگستری ساده انگاشت،‌ ضمن آن که این اثر تجلی‌بخش شخصیت سینمایی جیمزکاگنی هم به حساب می‌آید. این فیلم وجهه‌ای را برای کاگنی خلق کرد که در طول 30 سال فعالیت حرفه‌ای او بسیار تعیین‌کننده بود. جیمز کاگنی بعد از دشمن مردم، در آثار دیگری از کمپانی برادران وارنر هم بازی کرد که کم و بیش نقشش واجد همان خصوصیات تام پاورز بود. او در آثاری از قبیل احمق بلوند (1931)‌، قاتل بانو (1933)‌، دزد تابلو (1933)‌ و جیمی خوشگله (1933)‌ هم نقش‌های منفی مانند باج‌گیر را ایفا کرد. سنت شرکت برادران وارنر این بود که هنرپیشگان تحت قرارداد مدام باشند برای همین کاگنی پی در پی در فیلم‌هایی بازی کرد که پرسونای «مرد خشن» برعهده او بود. البته گاه این روند وقفه‌هایی نیز داشت، کما این که در فیلم رژه زیر نور چراغ‌های جلوی صحنه (1933)‌ کاگنی توانایی‌اش را در عرصه رقص و موزیکال نیز آزمود.

کاگنی پس از یک سلسله فعالیت جهت دستمزد بیشتر و نیز کسب نقش‌های بهتر و متفاوت‌تر (که این روند بعدها او را جزو پایه‌گذاران انجمن بازیگران سینمایی آمریکا قرارداد)‌ به دومین نقش شاخص خود در فیلم فرشتگان آلوده چهره (1938)‌ دست یافت. او تا سال 1941 جمعا حدود 38 فیلم اکشن و گنگستری بازی کرد که بسیاری‌ از آنها جزو آثار کلاسیک سینمای آمریکا و جهان به حساب می‌آیند. البته در این مدت او در ژانرهای دیگری نیز مشغول به کار بود از جمله وسترن در فیلم اکلاهماکید (1939)‌، جنگی در فیلم جنگجوی هنگ 69 (1940)‌ و حتی کمدی در فیلم عروس سفارشی رسید (1941)‌، منتها با بازی در فیلم یانکی دودل دندی (1942)‌ که به زندگی جورج کوهن آهنگساز می‌پرداخت، اوجی دیگر را در کارنامه‌اش رقم زد آن سان که با ارائه وجهه‌‌ای متفاوت در امر آوازخوانی و حرکات ریتمیک، هم جنبه تجاری و هم جنبه هنری و زیبایی شناسانه کار را فراهم آورد و در نهایت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای این فیلم مایکل کورتیز به دست آورد. کاگنی که قبلا یک بار در سال 1935 کمپانی برادران وارنر را ترک کرده بود، بار دیگر در سال 1943 به چنین اقدامی دست زد و پس از آن طی 5 سال بعد در 4 فیلم ظاهر شد: جانی دیرتر آمد (1943)‌ درباره مصیبت‌های یک مطبوعاتی شهرستانی،‌ خون بر آفتاب (1945)‌ که در آن کاگنی نقش روزنامه‌نگاری را داشت که در ژاپن اقامت داشت، پیش از حمله معروف پرل هاربر، فیلم کوچه مادلن شماره 13 (1947)‌ با داستانی مستندنما درباره ماموران سرویس استراتژیک ماوراء بحار‌ (OSS) مقیم اروپای جنگ‌زده و فیلم دوران زندگی‌ات (1948)‌ که اقتباسی از نمایشنامه ویلیام سارویان درباره ساکنان بندری بود، اما پس از این 4 فیلم، کاگنی بار دیگر به کمپانی برادران وارنر برگشت. با بازی در فیلم التهاب رائول والش (1949)‌ بار دیگر نامش را با درخشش قرین ساخت. او در این فیلم ایفاگر نقش کدی جارت بود که یک جور به روز شده شخصیت تام پاورز فیلم دشمن مردم به حساب می‌آمد. این فیلم جدا از موفقیت تجاری‌اش، برای منتقدان و تحلیلگران فیلم نیز ارزش پیدا کرد و کاگنی با آن توانست جمله و عبارت «اون بالای دنیا، مادر!» را وارد فرهنگ لغت عامه‌ (Slang) آمریکایی‌ها کند.

طی سال‌های دهه 1950 او با بازی در آثاری مانند فردا ببوس و خداحافظی کن و داستان وست‌پوینت تنوعی به سیر کارنامه هنری‌اش بخشید. در سال 1955 او در فیلم دوستم بدار یا ترکم کن ایفاگر نقش گنگستری شد به نام مارتین اشنایدر که موجبات نامزدی‌اش را برای اسکار فراهم آورد و در فیلم آقای رابرتز هم نقش یک کاپیتان کشتی را به عهده گرفت. او در سال 1957 یک فیلم را هم با نام راه میانبر به جهنم کارگردانی کرد که براساس فیلم تیراندازی برای استخدام ساخته شده بود که البته اثر خوبی از آب درنیامد. در همین سال او در فیلم مرد هزارچهره نقش یکی از بزرگان سینمای صامت (لانچینی)‌ را بازی کرد و در فیلم موزیکال دله‌دزدی نکن (1956)‌ در کسوت مبارزی ایرلندی درآمد. آخرین فیلم او در این دوره از فعالیت اثر پراستقبال بیلی وایلدر با نام یک دو سه (1961)‌ بود که یادگاری و یادمانی پرجلوه از بازی‌اش در این اثر از خود به جا نهاد. کاگنی پس از آن اعلام بازنشستگی کرد و تا سال‌ها بعد جوایز و هدایای زیادی را به پاس فعالیت‌های سینمایی‌اش کسب کرد، از آن جمله، جایزه دستاورد عمر انستیتوی فیلم آمریکا در سال 1974، جایزه بنیاد کندی در سال 1980 و جایزه مدال آزادی (که عالی‌ترین نشان غیرنظامی آمریکاست)‌ در سال 1984/ او البته در سال 1981 نیز در فیلم رگتایم میلوش فورمن هم نقش یک بازپرس پلیس را ایفا کرد. کاگنی سرانجام در 30 مارس 1986 در سن 87 سالگی درگذشت.

نقش‌های این بازیگر بزرگ سینما، با صفاتی از قبیل از خودراضی، سرزنده، ستیزه‌جو و پرتحرک که به پرسوناهای کاراکترهایش اطلاق می‌شد همراه است. او در واقع با بهره‌گیری از تجربیات دوران نوجوانی‌ و جوانی‌اش در محلات پایین شهر نیویورک توانست به تمهیداتی مانند صحبت کردن بریده بریده و نیز زبان بدن جسارت‌آمیز توانایی منحصر به فردی را از خود نشان دهد و پوزخند خاص و ژست مخصوص چهره‌اش ازجمله ویژگی‌هایی است که به نام وی در سینما ثبت شده است.




موضوع مطلب : ضلع سوم,ژانر,گنگستری,


جمعه 90 مرداد 7 :: 11:21 صبح ::  نویسنده : نویسنده 1

در خبرهای منتشر شده توسط عوامل تبلیغاتی اخراجی های 2، ادعا می‌شد که «علی پروین» و «امیر قلعه نویی» به عنوان نمایندگان دو قطب قرمز و آبی فوتبال ایران در صحنه های مربوط به فوتبال بازی کردن هنرپیشه ها در اردوگاه اسرا، هدایت این بازیکنان را بر عهده خواهند داشت!

با وجود تبلیغات شدیدی که در روزهای اخیر به راه افتاده و حاکی از حضور چهره های مطرح فوتبال در پشت صحنه قسمت دوم فیلم سینمایی «اخراجی ها» بود؛ روز یک شنبه صحنه های مربوط به فوتبال این پروژه بدون حضور هیچ ستاره ای فیلمبرداری شد.

چیزی که بیشتر یک حرکت تبلیغاتی و در ادامهء بازدیدهای شخصیت های گوناگون - و بعضاً بی ربط- از پشت صحنه این فیلم به نظر می رسید و این گمان حتی از سوی عوامل اصلی هم مورد تایید ضمنی قرار گرفت. «مسعود ده نمکی» کارگردان اخراجی ها گفته بود که حضور اسطوره های فوتبال، حرکتی نمادین در راستای «وحدت» همگانی خواهد بود.

این در حالی است که بسیاری از هواداران فوتبال، فیلم شبهه مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» ده نمکی را توهینی به فوتبال ایران و دو تیم بزرگ و ریشه دار کشور می دانند. گفته می شود پروین به دلایلی که نمی خواست فاش شود، حاضر به قبول درخواست ده نمکی نشده، اما قلعه نویی عدم حضور خود در این فیلم را به دلیل حساسیت وضعیت فعلی تیم استقلال عنوان کرده است.

به هرحال برخلاف وعده های اولیه، قلعه نویی و پروین از حضور در پروژه اخراجی ها سر باز زدند تا عوامل فیلم دست به تلاش گسترده ای برای جذب سایر ستاره های مشهور فوتبال بزنند. آن ها برای گرم کردن پشت صحنه و حتی مقابل دوربین اخراجی ها با کسانی چون «افشین پیروانی» و «علیرضا واحدی نیکبخت» وارد مذاکره جدی شدند، ولی نهایتاً این تلاش ها هم ناکام ماند و بالاخره روز گذشته صحنهء فوتبال این فیلم بدون حضور هیچ فوتبالیستی تصویربرداری شد.




موضوع مطلب : فوتبال,اخراجی ها,


جمعه 90 مرداد 7 :: 11:20 صبح ::  نویسنده : نویسنده 1

طبق خبری که چند شب پیش در برنامه mega magazin از کانال star پخش شد.

عنوان شد که رضا ضراب همان آقایی است که نامش جدیدا با ابرو گوندش گفته می شود که دوست ایرانی ابرو گوندش است که با وی ازدواج کرده است .

 ابرو گوندش که بالاخره در سال 2010 با دوست پسر ایرانی اش که از سال 2009 با او آشنا شده بود یعنی رضا ضراب، تاجر ثروتمند تبریزی مقیم استانبول ازدواج کرد. این ازدواج طی یک مراسم پنهانی و تنها با حضور نزدیکان در استانبول صورت گرفت . ابرو گوندش در این مدت طولانی که با رضا ضراب بود بالاخره اعتراف کرد و خبر ازدواجش با رضا ضراب را شرح داد و گفت من با رضا ضراب یک ساله که هستم و همچنین در بین خانواده مان به رسمیت ازدواج کردیم و از کسانی که در کنار ما بودند تشکر میکنم . طبق گفته های ابرو او هفته ی پیش بصورت علنی عقد کرده و در روز کنسرتش این خبر را به خبرنگاران اعلام کرده و گفته شاهدین ازدواجشان خانواده شان بوده اند .

 

ابرو گندش  ebru gundesh

 

 

در خبر آمده که ابرو در خانه و تنها با تعداد 6 نفر از آشنایان نزدیک ازدواج کرد . ابرو به جای لباس عروس یک لباس سفید رو ترجیح داده بود و آخر هفته 3 روز با رضا به تعطیلات خواهد رفت. ابرو سومین بار ازدواج میکنه اولین ازدواج در سن 16 سالگی بوده بعد دومین بار با وکیل ازدواج کرد واین برای سومین بار است که ازدواج میکند و به همین راحتی ابرو عروس ایرانیها شد.

حالا کل این مسائل یک طرف ، بحث های پیرامون رضا ضراب از طرف دیگر توجه مردم علی الخصوص ایران را به خود توجه کرده است و در آینده پس از انتشار این خبر ها نیز بیشتر به خود جلب خواهد کرد . آنهم اینست که مردم ترکیه به رضا ضراب حساسیت زیادی پیدا کرده اند و به دلیل اهمیت موضوع و ازدواج یک پسر ایرانی با ابرو ، نیز مردم ترکیه به نوعی نسبت به این عمل واکنش نشان داده و به اصطلاح حسودی می کنند به این صورت که آنها معتقدند که رضا ضراب ایرانی نیست بلکه به عقیده آنها رضا ضراب اذربایجانی هست و دلیل آن را مشهور بودن رضا ضراب در باکو و تهیه شعرهای آلبوم جدید گونل (گونل که اصالتا آذربایجانی است) می دانند.

رضا ضراب ایرانی و متولد تبریز است و آقا رضا متولد سال 1362 است و هم اکنون 27 سال دارد و در زمان جنگ خانواده ضراب به دوبی رفته و رضا پسر کوچک خانواده در ترکیه مانده و آنجا به فعالیت می پردازد که پس از چند سال پدر رضا ضراب پس از بازگشت به ایران نیز کارخانه فولاد سازی تاسیس میکند . این کارخانه هم اکنون به نام حسین ضراب ، پدر رضا ضراب است و همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد . مدیر عامل این کارخانه حسین ضراب و رئیس هیئت مدیره کارخانه نیر رضا ضراب است . آگهی تاسیس کارخانه کلا بنام خانواده ضراب می باشد . خانواده رضا ضراب یک خانواده کاملا مذهبی و مومن هستند و کل اعضای خانواده پیرامون شغل تجارت کم و بیش فعالیت داشته اند که از جمله فعالیت های پدر رضا ضراب را میتوان : شرکت بین المللی واردات و صادرات ، کشتیرانی (در استانبول ترکیه) ، کارخانه فولاد سازی (در تیکمه داش آذربایجان شرقی) ، صرافی (در دبی) و خلاصه تجارت بین کشور ایران با کشورهای همسایه دانست که همین امر باعث می شود که از رضا ضراب هم یک تاجر ساخته شود . لازم به ذکر است که خود رضا ضراب هم اکنون ، یک شرکت تجاری بزرگ با عنوان کارخانه کشتی سازی رویال در استانبول ترکیه دارد که در اصل متعلق به پدرش است و چند سالی است که در ترکیه و در استانبول زندگی میکند به عنوان تاجر ایرانی در ترکیه فعالیت می کند .

پدر رضا ضراب که پدر یک خانواده اصیل ایرانی است ، به نوعی ازدواج پسرش با ابرو را مناسب نمیدید و به دلیل مسائل عرفی ابرو را عروس مناسبی برای خانواده نمی دانست اما مادر رضا ضراب در تماس تلفنی با ابرو رضایت خودش را اعلام کرد و برای ابرو و پسرش آرزوی خوشبختی کرد و به دنبال آن پدر رضا ضراب هم موافت خود را اعلام کرد و بدین ترتیب در مراسم عقد ابرو و پسرشان شرکت کردند . در این بین سیبل جان هم ازدواج ابرو را با رضا ضراب تبریک گفت و برای ابرو آروزوی بچه دار شدن کرد و به او هدایایی هم داد ! ابرو و رضا در خانه ای که در Kemerburgaz قرار دارد قرار است با هم زندگی کنند که این خانه را هر ماه 10 bin TL اجاره کردند و همچنین یک سری تغییرات در خانه داده شد که 100 bin TL بابت این تغییرات خرج شده است.

طبق تحقیقاتی که انجام شد این اطمینان حاصل گردید که شعرهای آلبوم جدید گونل را همین رضا ضراب ایرانی ساخته است اما ساخت آهنگهای گونل و یا شعرهای آلبوم جدید او دلیل بر این نمیشود که وی ایرانی نیست و آذربایجانی است . البته مسائل حاشیه ای زیادی هم در مورد رضا ضراب به وجود امده که رضا ضراب از 17 سالگی با گونل دوست بوده که صحت آن را تایید نمیکنیم به این دلیل که با این احتساب یعنی گونل 13 ساله بوده که با رضا ضراب دوست بوده که از نظر ما توجیه منطقی ندارد . در تحلیل های خود سایتهای مختلف ترکیه آمده است که رضا ضراب ایرانی است .

اما برای علاقه مندان به ابرو شاید جالب باشه که چرا خود رضا ضراب صراحتا اعلام نمیکنه اهل کجاست ؟!! چرا نمیگه که ایرانیه تا ایرانیها هم در خوشحالی اون سهیم باشند ؟!! علت اصلی که رضا خودش را از خبرنگارها مخفی میکنه اینه که بخاطر اینکه مشکلی برایش در ایران بوجود نیاد خودش را از خبرنگاران و دوربین های خبری دور می کند .

در جدیدترین گزارش mega magzin آمده است که ابرو در ایران طرفدارهای زیادی دارد

و رضا هم یکی از طرفدارهای ایرانی ابرو بوده است ،

بنظر میرسد این عامل باعث شده که مدیر سایت فارسی ابروگوندش از وی دلخور گردد .




موضوع مطلب : ابرو گندش,فارسی,عروس,


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >   
آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک