شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
یازده عمل شیطان کوب روزی پیامبر صلی الله علیه و آله شیطان را در مسجد الحرام دید، پیش او رفت و گفت: «ای نفرین شده، چرا ناراحتی؟». شیطان گفت: «از دست تو و امت تو ناراحتم». حضرت فرمود:«چرا از من ناراحتی؟» شیطان گفت: «چون این همه تلاش میکنم که مردم را گمراه کنم،ولی تو در قیامت از آنها شفاعت میکنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی،به همین جهت با تو دشمنم و از تو بدم میاید». حضرت فرمود: «از دست امتم چرا ناراحتی؟» شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند: اول: وقتی به هم میرسند،سلام میکنند؛سلامی که اسم خداست و من از این اسم میترسم. دوم: چون همدیگر را میبینند،به یکدیگر دست میدهند و تا دستهایشان از هم دور نشده است، گناهانشان بخشیده میشود. سوم: وقتی غذا میخورند،«بسم الله…» میگویندو این باعث میشود، دیگر نتوانم غذا بخورم و گرسنه بمانم. چهارم:بعد از غذا خوردن«الحمدلله» میگویند. پنجم:هر زمان که نام تو آورده شود،بلند صلوات ختم میکنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار میکنم. ششم: زمانی که می خواهند کاری کنند،«ان شاء الله» میگویند و به همین دلیل،من دیگر نمیتوانم در کارهایشان مداخله کنم و آنها را بر هم زنم. هفتم: آنهاصدقه میدهند وبه این وسیله،هم گناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میکنند.نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«وقتی انسان دستش را به منظور خارج کردن صدقه،در جیبش فرو میبرد،هفتاد شیطان دست او را میگیرند؛ تا او را منصرف نمایند و نگذارند که او صدقه بدهد». هشتم:قرآن میخوانند و در خانهای که قرآن خوانده میشود،دیگر جایی برای من نمیماند؛زیرا در آن خانه ملائک رفت و آمد دارند. نهم:مرا زیاد لعنت میکنند و وقتی مرا لعنت میکنند،یک زخم بر بدنم میافتد و تا زمانی که همان شخص را به گمراهی نکشانم، آن خوب نمیشود. دهم:وقتی گناهی مرتکب میشوند،سریعتر توبه میکنند و زحمات مرا به هدر میدهند. یازدهم: بعد از عطسه کردن، «الحمدلله»میگویند. حضرت فرمودند: عطسه از طرف خدا و خمیازه از طرف شیطان است. وقتی کسی عطسه کرد،باید الحمدلله بگوید و حق مسلمان بر گردن دیگری است که اگر کسی را دید که عطسه میکند،بگوید «یرحمکم الله» . ................................ منبع: مجله بشارت، شماره 65 موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
خدا مرا بکش و از دست اینها راحت کن طلب مرگ نمودن از خداوند آیا اگر کسی از دنیا نا امید شده و طلب مرگ نماید، امری شایسته است؟ آرزوی مرگ دارای دو جنبه مثبت و منفی است: 1. گاهی انسان به خاطر ضعف، نا امیدی و ناتوانی و بی حوصله شدن طلب مرگ می کند و شکیبایی و پایداری را در مقابل سختی ها و کشاکش های روزگار از دست داده است و از این جهت مرگ را کانون آرامش و رهایی خود می بیند 2. گاهی آدمی دنیا و آخرت را چون مزرعه ای می داند که دنیا محل کشت و آخرت، گاه برداشت می باشد و طبیعتاً هر برزگری آرزوی برداشت را دارد ولی همین برزگر دوست دارد که هر چه بیشتر کشت کند تا برداشت بیشتری نصیب او شود. او هم فصل زندگی را دوست دارد تا کشت کند و هم مشتاق رفتن است تا به برداشت خود دست یابد و این است که اولیاء خداوند در عین حالی که به مرگ به عنوان یک امر مطلوب می نگریستند و سخت مشتاق آن بودند، از خداوند طلب عمر طولانی و با برکت می کردند. بالأخره تفسیر این نظام طبیعی و دنیا با همه قوس و انحنایی هم که دارد از دیدگاه یک موحد عاشق حق، تفسیری مثبت است و این جهان را در همه حالات استقبال می کند و مشکلات این دنیا را کوره ای میبیند که در آن ساخته و پخته میشود و همه عالم را مظهر حق میبیند. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست و بالأخره شکست را مقدمه پیروزی میانگارد. حالا می خواهی بری چیزی فرستادی؟ آرزوی رهایی از عذاب الهی و رسیدن به نعم الهی اگر بدون پشتوانه عمل و تلاش باشد غرور و بی ارزش است و اگر همراه با تلاش جدی و عمل خالصانه باشد البته امید و رجاء است که در فرهنگ دینی ممدوح و مطلوب است. قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمُْ یُوحَی إِلیََّ أَنَّمَا إِلَاهُکُمْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ فَمَن کاَنَ یَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا » بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی میشود که تنها معبودتان معبود یگانه است پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!»«1» در پایان روشن است که زندگی همواره همراه با امید و آرزوهای مثبت، مفید و ممکن است و اگر امید و دل گرمی را از کسی بگیرند حیات او با مرگ برابری می کند و تنها تفاوت آدمیان در این زمینه بیان نوع آرزوها و امیدهای آنان است. گروهی چون امیدشان در زندگی مطامع دنیوی و امور مربوط به آن است، با نومید شدن از دست یابی به آن، زندگی برای آنان منفور می شود و معنا و حقیقت خود را از دست می دهد و گروهی نیز امور روحانی و معنوی و عشق به کمال های بشری برای آن ها مطرح است که چون این امور همیشه دست یافتنی هستند و خداوند از کسی دریغ نخواهد کرد و تزاحم و تعارضی در این میدان نیست، جایی برای نامیدی و مأیوس شدن باقی نمی ماند. اگر چه در این مسیر خارهای مغیلان و غول های مغول منش هم سرزنش ها کنند. ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد .......................................... 1. سوره کهف، آیه 110. موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
یاد استاد مرحوم حضرت آیه الله حاج شیخ مجتبی حاج آخوند«ره» مرحوم آیت الله حاج شیخ «مجتبی حاج آخوند» از علما و فضلای کرمانشاه که نقش اثر گذارشان در شکلگیری نهضت و پیروزی انقلاب اسلامی در استان کرمانشاه و غرب کشور بر کسی پوشیده نیست. ایشان فرزند آیت الله حاج شیخ «حسن حاج آخوند» از علمای معروف کرمانشاه بودند که طی سالها طلاب و روحانیون بزرگی تربیت کردند. دوران طلبگی خود را در محضر پدر و مرحوم آیت الله «سید جواد نجومی» به کسب علوم و معارف دینی گذراند و پس از مهاجرت به قم از محضر بسیاری از علما و بهویژه امام خمینی (ره) بهره برد و پس از گذراندن دوره اجتهاد به امر امام به کرمانشاه بازگشت و در مسجد حاج شهبازخان اقامه نماز کرد. حوزه علمیه امام خمینی (ره) را در همین مسجد راهاندازی کرد و به تربیت طلاب علوم دینی پرداخت.که حقیر نیز یکی از شاگردان ایشان در این مدرسه بوده و افتخار تلمذ در پای درس ایشان را داشته و از وجود ایشان بهره ها بردم. آیت الله حاج آخوند در سالهای مبارزه دوشادوش مبارزان انقلابی به مقابله با رژیم شاهنشاهی پرداخت و چندین بار دستگیر و زندانی شد. پس از پیروزی انقلاب دو دوره بهعنوان نماینده کرمانشاه در مجلس خبرگان رهبری حضور یافت و در مناصب مختلف از جمله تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب اسلامی و بسیاری از نهادها و ارگانها نقش موثری داشت. جلسات تفسیر قرآن کریم ایشان در مسجد حاج شهبازخان از خاطر ارادتمندان اهل بیت نخواهد رفت به طوری که پس از سالها هنوز صدای ایشان در خاطرم هست. مرحوم آیت الله حاج آخوند در مهرماه سال 1380 در کرمانشاه رحلت کرد و در میان حزن و اندوه دوستداران و ارادتمندانش در کرمانشاه و قم تشیع و در صحن حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. «امیدوارم روحش قرین رحمت حق بوده و ما قدردان زحماتش باشیم» موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
ماجرای بهشت شدّاد بعضی در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کرده اند. در این آیات چنین می خوانیم: «اَ لَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده. «شدّاد» و «شدید» فرزندان «عاد» روایت شده: عاد، که حضرت هود ـ علیه السلام ـ مأمور هدایت آن قوم شده بود، دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت، شدّاد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، شدید از دنیا رفت، و شدّاد تنها شاه بی رقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت. حضرت هود ـ علیه السلام ـ او را به خداپرستی دعوت کرد، و به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد. او گفت: بهشت چگونه است؟ هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شدّاد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، و بدین ترتیب کبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت. شهر خیالی «ارم» او تصمیم گرفت از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر «اِرَم» را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستی می کردند و آنها را به کار مجبور می ساختند. شدّاد برای پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آنها آنچه داشتند فرستادند. آن قهرمانان مدت طولانی به بهشت سازی مشغول شدند به طوری که حتی خاک کف آنرا از مشک قرار دادند، تا این که از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعی، حصار «قلعه و دژ» محکمی ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزیران و لشکرش برای افتتاح شهر بهشت وارد گردد. شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلی به سوی آن شهر « که در جزیره العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت » حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت می خواست که به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه ای همراه با صدای کوبنده و بلندی از سوی آسمان به سوی آنها آمد و همه آنها را به سختی بر زمین کوبید،همه آنها متلاشی شده و به هلاکت رسیدند.[1] دلسوزی عزرائیل برای شدّاد روزی رسول خدا ـ علیه السلام ـ نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر صلّی الله علیه و آله از او پرسید: «ای برادرم عزرائیل! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها، دلت برای کسی به رحم آمد؟» عزرائیل علیه السلام عرض کرد: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت: نفر اول: روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند،تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیرهای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت. نفر دوم: هنگامی که شدّاد بن عاد سال ها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بینظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد[2] وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد. در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلّی الله علیه و آله رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بیمادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، و او در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینی و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم، چنان که در قرآن میفرماید: «إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ ما به آنها مهلت میدهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار کنندهای آماده شده است.»[3] [4] . ............................................ [1] . مجمع البیان، ج 1، ص 486 و 487. [2] . اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البیان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است. [3] . آل عمران، آیه 178 [4] . جوامع الحکایات موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
آخر خط قطار زندگی در ایستگاه "مرگ" نوشتار پیش رو تاملی ست بر واقعیت ناشناخته "مرگ". قدر مسلم حتمی ترین رویداد زندگی در سرنوشت هر جانداری، واقعیت تلخ و شیرین مرگ است. مرگ هیچگاه دروغ نمی گوید و در انتهای جاده زندگی با آغوش باز ما را به سوی خود فرا می خواند و این تنها دعوتی است که حتما اجابت می شود. مرگ تنها کالاییست که انسان ها از آن عادلانه سهم می برند. مرگ هر کس همرنگ اوست و هر کس آنگونه می میرد که می زید. به بیان روشن تر نگاه هر کس به مرگ نحوه زندگی او را شکل می بخشد. گونه گونی تصویر مرگ در ذهن و زبان افراد بشر از پیچیدگی و رازآلودگی اضلاع ناشناخته و حتی بدشناخته این پدیده خبر می دهد. از نگاه برخی، مرگ چونان عفریتی عجوزه است که بر بلندای زندگی ایستاده و تشنه کام جان آدمی است. بینش مادی گرایانه، مرگ را قانون طبیعت و نتیجه استهلاک و به تحلیل رفتن قوای جسمانی تفسیر می کند. برای برخی دیگر، مرگ فسون و افسانه ای بیش نیست، دروغی بزرگ که همیشه راست در می آید. تنها برای اندکی از ابنای بشر، مرگ، آرامشی خوش تر از زندگی و سرآغاز حیاتی جاودانه است. اینان بر آستان مرگ راحت سر فرود می آورنند. با این همه، انسان، این تماشاچی هر روزه ی مستند مرگ در هر کوی و برزن، زمانی به واقعیت « مرگ همین نزدیکی است » پی می برد که خود تجربه کند براستی حقیقت مرگ چیست؟ به چند و چون آن چگونه می توان راه جست؟ پاسخ را باید از خالق حیات بخش مرگ آفرین سراغ گرفت. باید دید قرآن، این حبل متین الهی، به پدیده مرگ از چه زاویه ای می نگرد. مرگ، در منطق قرآن: 1. مرگ «موت» نیست بلکه «وفات» است، «فنا» نیست بلکه «توفّی» «به تمامت گرفتن» و سرچشمه آب بقاست: إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یفَرِّطُونَپ تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد؛«در این موقع» فرستادگان ما جان او را میگیرند؛ و آنها «در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان» کوتاهی نمیکنند.«الأنعام/61» 2. امری وجودیست و نه عدمی چرا که: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ«او کسی است که مرگ و حیات را آفرید»«ملک/2» 3. پایان نیست که آغاز است؛ گذشت از دنیا و بازگشت به آخرت است: فَإِلَینَا یرْجَعُونَ«آنان را به سوی ما باز می گردانند»«غافر/77» 4. سنت عمومی خدا در کائنات است؛ همه چیز میراست جز ذات نامیرای او : کُلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ وَیبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ «همه کسانی که روی آن [= زمین] هستند فانی میشوند و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی میماند!» «رحمان/26 و 27» با این همه، انسان، این تماشاچی هر روزه ی مستند مرگ در هر کوی و برزن، زمانی به واقعیت « مرگ همین نزدیکی است » پی خواهد برد که خود تجربه کند و پیش از آن حتی دمی به حال زار خود نمی اندیشد که به کجا و کدامین سو، ره می پیماید: فَأَینَ تَذْهَبُونَ«پس به کجا میروید؟!»«التکویر/26» اگر چه هر حیات مندی بر حسب طبیعتش خواهان زندگی است و به همان نسبت از مرگ گریزان؛ اما از این خواب جان آرام شیرین، نه باید هراسید و نه روی گرداند. آنان که باورمندانه حقیقت مرگ را پذیرفته اند آنرا شربتی خوش گوار، جامه ای خوشبو و مرکبی راهوار تا سرای جاوید یافته اند. اینان پیش ازآنکه اجلشان در رسد خود مرده اند: «مُوتُوا قَبلَ أن تَمُوتُوا»«بمیرید پیش از آنکه بمیرانندتان» بار خود را بسته و آماده در آستانه مرگ ایستاده اند. مرگ هیچگاه دروغ نمی گوید و در انتهای جاده زندگی با آغوش باز ما را به سوی خود فرا می خواند و این تنها دعوتی است که حتما اجابت می شود. به هر روی، ماجرای اسرارآمیز مرگ، درنگ و تاملی فراتر از این مجال می طلبد و ما در این نوشتار مختصر، تنها کوشیدیم که توصیفی گذرا از این مساله به دست دهیم بلکه ضرورت مرگ آگاهی، اهمیت باورداشت مرگ در اندیشه ها، تاثیر آثار یادکرد مرگ در زندگی اندکی بیشتر نموده شود. و اما در "آخرخط" که در حقیقت، درنگی در مرگ پژوهی است، بسیاری از سوالات برانگیخته پیرامون این رویداد قابل تامل، باروی آورد درون دینی و عمدتا از منظر کتاب و سنت پاسخ و تبیین می یابد. موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:27 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:25 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
نویسنده ی خوبی نیستم ولی خوندن نوشته های دیگران رو دوست دارم . وقتی "شروع بررسی "وبلاگ دوستان رو میزنم و میبینم تواین 1روزی که سرنزدم 5"یادداشت دیده نشده" هست ذوق میکنم. موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:25 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
وقتی میرم توخیابون بادیدن داربستها و تکیه ها و پرچم ها و زیارتنامه ها بوی محرم رو حس میکنم. منتظرمحرم هستم ،زیاد. موضوع مطلب : شنبه 89 بهمن 2 :: 12:25 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
پسرکم دندونش لقه .این اولیش نیست تا حالا 4تا از دندونهاش افتاده. وقتی حرف میزنه دندونش براحتی جابجا میشه . دلش رو ندارم که خودم براش درش بیارم .خداکنه زود بیفته بچه م هم موقع مسواک زدن هم موقع خواب میترسه دندونش در بیاد و بپره تو گلوش. موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||||