ساخت ویدئوی ماهیهای یونس یرایم تجربه ای بزرگ بود. تجربه ای که شاید در هیچ کلاس درسی به راحتی آن را نمی توانشتم به دست بیاورم. و این را همه و همه مدیون دوستان خوبی هستم که در این راه هنرمندانه و بی آلایش تجربیاتشان را در اختیارم گذاشتند احسان راطبی : تصویربردار (مشاور و راهنما)با تقدیر و تشکری ویژه هومن همامی : آهنگ ساز (نسخه نهایی) محمودرضا واقفی : عکاس مجتبی وطن خواهان : تدوینگر مهران نوروزی : آهنگ ساز (نسخه ابتدایی) ![]() اهالی و مسئولین خوب شهر ورزنه که در پرفورمنس ماهیهای یونس نقش آفرینی کردند: و با تشکر از خانم پروانه سیلانی، آقای فرشاد احمدی و همسرشان خانم لیلا شمس . و تشکر و قدر دانی ویژه از مادر نازنینم خانم فریده عالمشاه و همسر مهربانم ابراهیم صادقی که پا به پای من حتی در گرمترین ، سخت ترین و دورترین ومشکل ترین زمانها و مکان ها حضور یافتند. موضوع مطلب : environmental art in mazrae bala حدود یک ماه پیش یعنی هجدهم دی ماه 88 در یک دعوت دوستانه هنرمندان را به اجرای یک روزه ی هنر محیطی فرا خواندم. که بسیاری از دوستان خوب و هنرمند و پرشور و علاقه ام پاسخ مثبت دادند .در این روز همگی با وسایل شخصی خود (هفت ماشین) به خانه باغ زیبایی در روستای مزرعه بالا(که متعلق به خواهر خانم پروانه سیلانی بود ) رفتیم. این روستا 20 دقیقه از جاده ی نایین فاصله داشت و در شیب کوهی بزرگ قرار گرفته بود. شاید دوازده خانوار بیشتر در آنجا ساکن نبودند اما کوچه های خاکی و زیبا ، کوچه باغ های سنگی و باریک و مردم مهربانش دلنشینی هوای پاک و درخت های بی برگ پر پیچ و خمش را بیشتر می کرد. چند دقیقه از حضورمان بیشتر نمی گذشت که دوستان دردو دسته مشغول به کار شدند .عده ای در اطراف خانه و در میان کوچه باغ ها و عده ای راهی چشمه ی میان کوه شدند. فاصله مان از یکدیگر زیاد بود و زمان تجمع دوباره مان 4 بعد از ظهر. به همین خاطر من نتوانستم از کار و آثار دیگر دوستان عکاسی کنم. شما می توانید در سایت و وب لاگ شخصی آنها آثارشان را دنبال کنید. دوستان حاضر در این روز:خانمها و آقایان نوشین نفیسی - اکرم رفیعی- لیلا معمار- فهیمه امیری- محمد حسین عسکری محمودرضا واقفی - سهیلا قاسمیان - بهاره شب انگیز- هومن همامی - احسان راطبی- پروین اریسیان - فوزیه میریان - سمیرا احمدزاده - پروانه سیلانی البته جالب بودن این دور کار محیطی در مشارکت خانوادگی بود. اکثر دوستان همراه با خانواده حضور داشتند وهمه با هم برای خلق آثار در تلاش . من در این روز چند کار متفاوت انجام دادم که یکی از آنها را روی وب می گذارم و بقیه انشاءالله در وقت مقتضی. درخت گیلاس درون باغچه ی خانه با طرح شکاف های زیبایی که روی تنه داشت انگار مدام من را فریاد می زد . دل به دریا زدم و در ساعات پایانی روز ساعتی با او هم کلام شدم و .... و اما در شیب تندی در فضای پشت خانه ، کار بزرگ ، زیبا و پر زحمتی به صورت گروهی (محمد حسین عسکری ، سمیرا احمد زاده ، لیلا معمار ، فهیمه امیری ، بهاره شب انگیز و سپهر صادقی " پسرم " ) شکل گرفت. طرح کار از عسکری بود و اجرای گروهی آن از ساعت 10 صبح تا 4 بعد از ظهر به طول انجامید. گلی با طرح اسلیمی که از مانداب باران سیراب می شد، از جنس سنگ. در آخر باید از خانواده ی محترم خانم سیلانی (شب انگیز) و خانواده ی خواهرگرامی شان صمیمانه تشکر کنم. که حضورمان در چنین فضای زیبا و پر از صمیمیتی مرهون لطف آنان بود. موضوع مطلب : ![]() جمعه 88 بهمن 16 :: 11:53 صبح :: نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
اصفهان یکی از شهرهای مبنایی برای کشور ایران در طول تاریخ بوده وهست این شهر از معدود مراکز باستانشناسی ارزشمند جهانی وبسیاری از آثار باستانی آن در لیست آثار بشری به ثبت رسیده است اگر از تاریخ این شهر سخن به میان آید سرگذشت آن تا اعماق اساطیر وافسانه ها ریشه دارد تاریخ این شهر از یک سو به سلیمان ونوح متصل واز سوی دیگر پایگاه نهضت کاوه آهنگر بر علیه ضحاک خونخوار معرفی می گردد.
در سال 1000 هجری قمری بدستور شاه عباس اول پایتخت صفویان از قزوین به اصفهان انتقال یافت دراین زمان جمعیت اصفهان به یک میلیون نفر رسید وبه شدت از نظر مراکز تجاری وفرهنگی ترقی نمود.
خیابانهای وسیع ومیدانهای بزرگ مساجد و کاخهای سلطنتی بخشی از سیمای شهر اصفهان در این دوران است به طور کلی آثار مهم تاریخی در شهر اصفهان عبارتند از میدان امام یا نقش جهان ,عالی قاپو,کاخ چهلستون ,منارجنبان ,مدرسه چهارباغ یا سلطانی ,مسجد امام ,مسجد شیخ لطف الله ,کلیسا وگنجینه وانک ,سی وسه پل یا پل الله وردیخان ,پل خواجو وبازار اصفهان .
از جمله نقاط دیدنی این شهر مسجد جامع ,سردرقیصریه ,کاخ هشت بهشت ,تالار اشرف ,بقعه بابا رکن الدین ,امامزاده اسماعیل ,هارون ولایت ,مناره چهل دختران ونقاط تفریحی بیشماری از جمله بوستان شهری ملت ,آیینه خانه ,باغ پرندگان وباغ گلهاست .
تحقیقات باستان شناسی وکاوشهای علمی حاکی است یکی از نخستین نواحی مراکز تمدن ومسکن انسانهای ماقبل تاریخ در اطراف کاشان قرار دارد .
بیشترین ابنیه تاریخی وآثار باستانی باقیمانده از فرهنگ وتمدن اسلامی است که مهم ترین آنها عبارتند از امازاده سلطان علی بن محمد باقر در مشهد اردهال ,بقعه بابا افضل ,مسجد جامع ,قلعه جلالی ,مسجد میدان ,بناهای چهل دختران در محله سلطان میر احمد شهر کاشان ,باغشاه فین ,امامزاده سلطان میر احمد ,مدرسه سلطان ,مدرسه آقابزرگ وبقعه شاهزاده ابراهیم.
در حال حاضر کاشان یکی از شهرهای مهم گردشگری استان به شمار می رود مراسم دینی ,سنتی قالیشویی مشهد اردهال ومراسم مخصوص عطر وگلابگیری منطقه قمصر در فصل بهار از جمله آداب ورسوم آن است.
بالاترین رقم صادرات قالی از ایران مربوط به این شهر است. با انتخاب اصفهان به پایتختی و گسترش شهر به طرف جنوب، میدان عظیم نقش جهان با طول تقریبی 507 و عرض 158 متر در شرق گردشگاه چهارباغ به عنوان یکی از ویژگی های عصر صفوی مطرح گردید. در طراحی شهری این میدان به عنوان عضو اصلی گسترش شهر مورد توجه قرار می گیرد و تا مدتها بعد از بزرگترین و زیباترین میدان های جهان نامیده می شود. « در گرداگرد کناره میدان نهری به عرض 3 متر و عمق 2 متر جریان داشت. در طول نهر ردیفی از درختان چنار بر رهگذران سایه می افکند. میدان روزها اغلب پوشیده از چادر دستفروشان بود و در طول روز افرادی از ملیت های مختلف نظیر انگلیسی، هلندی، پرتغالی، عرب، ترک، یهودی، ارمنی، روسی و هندی به این محل می آمدند ».
شبها نیز میدان به محل تردد بازیگران، شعبده بازان، خیمه شب بازان، بند بازان و قصه گویان تبدیل می شد.به غیر از بناهای تاریخی چهارگانه که در چهار سمت میدان قرار گرفته اند و به جز خیابان هائی که از میدان می گذرند دور تا دور میدان را غرفه های دو اشکوبه احاطه کرده اند.این غرفه ها در آن روزگار به داد و ستد و تجارت اختصاص داشتند. همچنان که امروز همین کاربری حفظ شده و انواع صنایع دستی و منسوجات کار اصفهان در آنها به مسافران و گردشگران عرضه می شود.چهار طرف میدان، چهار بازار قرار گرفته که به وسیله مغازه های داخل میدان به میدان مربوط می شوند. این بازارها در روزگار صفویه هر یک به شغلی اختصاص داشت.
بیشتر سیاحان و جهانگردانی که از اصفهان مطلب نوشته اند بر شکوه و عظمت میدان نقش جهان تأکید کرده و از حضور سفرا و نمایندگان خارجی و سایر اتباع کشورهای دیگر در این میدان خاطراتی را ذکر کرده اند.به نوشته برخی از این سفر نامه ها، بسیاری از مذاکرات تاریحی که بین دولتمردان ایران و فرستادگان خارجی انجام می شد در همین میدان صورت می گرفت.امروز نیز میدان نقش جهان اصفهان که پس از پیروزی انقلاب به نام میدان امام نامیده شده یکی از گردشگاههای اصفهان است که سیاحان و جهانگردان خارجی و مسافران ایرانی با شوق از آن بازدید می کنند.
مقدمات احداث موزه بزرگ اسلامی در طبقه فوقانی میدان انجام شده و به زودی میدان بزرگ و با عظمت نقش جهان محلی برای نمایش و ارائه آثار اسلامی خواهد بود.
آنچه درباره میدان نقش جهان می توان گفت اینکه این اثر نفیس و با شکوه که در دنیا از شهرتی چشمگیر و بی نظیر برخوردار است با مجموعه عناصر و عملکردهائی که در نقش های سیاسی، مذهبی، اقتصادی، توریستی، و تفریحی داشته پیوسته در آسمان هنر و زیبائی ایران و جهان می درخشد. بطوری که با جرأت می توان ادعا کرد که این میدان همراه با فضاهای تکمیلی و عناصر مربوط به آن یعنی عمارت عالی قاپو، مسجد شیخ لطف الله، مسجد امام، توحید خانه، سردر قیصریه و راسته بازارها به تنهائی با تمام زیبائی ها و جاذبه های جهانگردی ایران برابری می کند. موضوع مطلب :
یزد از طرف سازمان جهانی یونسکو بعد از شهر ونیز ایتالیا به عنوان قدیمی ترین شهر تاریخی از نظر معماری خشت و گل به ثبت رسیده است. قدمتش سه هزار سال و برخی می گویند بیشتر است. رد و پای زرتشتیان در شهر زیاد به چشم می خورد و آتش ورهرام با قدمت 1550 سال هنوز در آتشکده یزد شعله ور است و خاموش نشده است. اگرچه در کتب تاریخی برای یزد اسامی زیادی آمده است، ایساتیس، کثه، دارالعباده و شهر بادگیرها. برای من اما از این پس شنیدن نام شهر یزد، دو چیز را در ذهنم تداعی خواهد کرد. اولی زرتشت و بعدی هم خشت و گل. نمی دانم به دلیل اینکه دخمه و آتشکده، اولین فضاهایی است که در یزد می بینیم، یا حس ملی گرایی قوی لیدر تور که هنگام معرفی آثار تاریخی (حتی مسجد اعظم) بیشتر از مسلمان بودن، روی ایرانی بودن و زرتشتی بودن ایرانی ها تاکید می کند، یا اینکه مردمان مهربان، متین، بی ادعا و متواضع یزد که آدم را یاد متانت و نجابت زرتشتیان تهرانی می اندازد؛ نمی دانم کدامیک باعث می شود که من احساس کنم، روح زرتشت همچنان بر یزد حاکم است! و گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک در دستور کار! شاید هم دارم اغراق می کنم اما مردمانی که پدرانشان با سخت کوشی، زحمت و مشقت فراوان آب را از دل زمین بیرون کشیدند و کویر را قابل اسکان کردند و آب آنقدر در دیارشان مهم است که برایش موزه ساخته اند، گران فروش نیستند (در ضمن قیمتشان هم مقطوع است)، زل نمی زنند توی چشم آدم وقتی می بینند غریبه ای، زبان باز نیستند و خوب رانندگی می کنند.(منظورم از خوب، فرهنگ رانندگی شان است نه دست فرمان!) توی طرح ها و نقشهای صنعت فرششان پر است از علائم و نمادهای آیین زرتشت و پسرک فرش فروش چه متواضعانه و با پشت کار و عشق، طرح های مختلف را نشانمان می دهد، در مورد نمادها توضیح می دهد و خسته نمی شود از باز کردن فرش ها روی زمین حتی وقتی ما شرمنده می شویم که خریدار نیستیم، خودت را خسته نکن؛ ولی باز هم دست بردار نیست از معرفی طرح هایش. نجابت خاصی که آدم حسش می کند میان اهالی شهر.
"خوشبختی من، در گروه خوشبختی دیگران است" این یکی از جمله هایی است که زرتشتیان در نمازهای پنج گانه خود تکرار می کنند. آذر معتقد است که هر دین و آیینی مطابق و بر اساس طبیعت و خلق و خوی ساکنان آن منطقه نازل شده و دین هر منطقه برای ساکنان آن منطقه قابل درک تر است. من مطمئن نیستم. یعنی اصولا پای دین شناسی ام می لنگد. اسلام و زردتشت هم ندارد. کلا. ولی آذر از آن آدمهایی است که من تحلیل ها و تئوری هایش را دوست دارم حتی اگر قبول نداشته باشم. در هر حال آنچه برای من مسلم است این است که احساس آرامش خاصی به من دست داده، هروقت که آموزه های زرتشت را جسته گریخته خوانده ام، یا شنیدن آئینشان حس خوبی می دهد و آدم را دچار اما و اگر خاصی نمی کند. بعد فکرش را بکن همانطور که توی زورخانه نشسته ام و برخلاف چیزی که در قاب تلویزیون نمایش داده می شود؛ تحت تاثیر فضا، حرکات افراد داخل گود و آواز و ضرب مرشد قرار گرفته ام، آذر زیر گوشم می گوید، زورخانه از آیین میترائیسم گرته برداری شده است!
و خشت و گل. چه حس خوبی به آدم می دهد این رنگ. سارا می گوید شاید برای اینکه ما از خاک بوجود آمده ایم. نمی دانم. اما این تنها رنگ خانه های شهر، که به نوعی شهر را بی رنگ کرده است، آرامش خاصی را منتقل می کند. (البته که منظورم بافت قدیم شهر است)
و آش شولی چقدر خوشمزه است. این را کسی می گوید که چندان آش خور نیست و چقدر بد که تمام سوغات این شهر در شیرینی خلاصه می شود و چه دوز بالایی دارد شیرینی این محصولات و فقط کیک یزدی را می توان خورد و سردرد نگرفت از شیرینی اش و چقدر فرق هست میان کیک یزدی از یزد تا تهران! و چه لهجه قشنگی دارند یزدی ها و مدام مرا یاد "قاسم کولا" می اندازند و راهنما وقتی بدون لهجه حرف می زند، مثل خاتمی، "قاف" را چه خوشمزه و غلیظ تلفظ می کند که چیزی می شود بین ق و خ. و بعد فکرش را بکن که این آدم در طول روز بارها مجبور است بگوید: قدمت، قرار، واقع، قدیمی و ....
موضوع مطلب :
راهنما درخت چنار بلندی را در دل کوه نشانمان می دهد و می گوید باید تا آنجا بروید. ایستاده ایم پای کوهی (شاید باید بگویم تپه.) در شمال شرقی اردکان. نزدیک یک ظهر زمستانی است اما خورشید امسال آنقدر زورش زیاد است که کل آسمان را فتح کرده و زمستان خودش را زده به بی خیالی و خدا می داند کجا خوابش برده. لاجرم ما هم مسیر شیب دار کوه را عرق ریزان بالا می رویم. خدا خیر دهاد به این زرتشتی ها که به مغزشان رسیده و بخشی از مسیر را پلکانی کرده اند. در طول مسیر خواندن عباراتی از آموزه های زرتشت که روی کاغذهای A4 نوشته شده، اندکی از خستگی راه می کاهد. اولین باری که توصیف زیارتگاه چک چک را شنیدم، دو سال پیش بود و توصیه موکد دکتر که حتما بگذاریدش در لیست جاهایی که باید بروید. بعد از آن هم زیاد شنیدم که فضای عرفانی داخل معبد، شدیدا انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. موقع بالا آمدن لیدر گروه هم تاکید کرد که این بخش، عرفانی ترین بخش سفر است و من همین طور که بالا می روم احساس می کنم چقدر دلم می خواهد یک اتفاقی در درونم بیافتد. واقعا نمی دانم چه؟ فقط خسته ام. روحم مثل آدمی است که حسابی کتک خورده، مچاله شده، رمق ندارد فقط دارد ادای بچه پرروها را در می آورد. خسته ام. و حتی فکر می کنم این کلمه هم تکراری و مبتذل است برای توصیف حال روحم. به خودم که خوب نگاه می کنم می بینم با خداتر از تمام سالهای گذشته ام اما ... نمی دانم! گمانم همان باشد. مثل آدمی هستم که حسابی کتک خورده و لت و پار شده اما همان میان فهمیده که باید محکم تر بچسبد به باورهایش و سعی کند بیشتر بفهمد. اما کتمان که نمی شود کرد، شدیدا دلم آرامش می خواهد و سکوووووووووووووووووووت. و می دانی که فرق ها هست میان خوشبختی و آرامش. اولی را هستم. همیشه بوده ام اما دومی را مدتهاست که از دست داده ام. خیلی بیشتر از 7 ماه.
نقل است که وقتی اعراب به ایران حمله می کنند، یزدگرد سوم، پادشاه ایرانی برای در امان نگه داشتن خانواده اش آنها را به یزد می فرستد. چرا که یزد به خاطر آب هوای بیابانی و راه صعب العبورش، نسبت به سایر شهرها از امنیت بیشتری در مقابل هجوم اعراب برخوردار بوده است. اما یزد هم از هجوم اعراب در امان نمی ماند و در نتیجه فرزندان و همسر یزدگرد سوم برای فرار از دست اعراب به بیابان های اطراف یزد پناه می برند. نیک بانو دختر یزدگرد به کوه هایی که در شمال شرقی اردکان قرار دارد، پناه می برد. او عصایش (یا تکه چوبی را که همراه داشته) و از جنس درخت چنار بوده روی زمین می اندازد و در نتیجه قطرات آبی که چکه چکه از دل کوه بیرون می آمده، درخت چناری رشد می کند که هنوز هم وجود دارد. نیک بانو در آنجا غیب می شود و سپس این مکان برای زرتشتیان تبدیل به یک محل مقدس می شود. هنوز هم از دل کوه قطرات آب به صورت چکه چکه روی زمین می ریزد و به همین دلیل به آن زیارتگاه چَک چَک می گویند. هر سال در روزهای 23 تا 28 خرداد، زرتشتیان از سراسر جهان به این نقطه می آیند و مراسم و آیین خود را انجام می دهند. جهت اسکان زائرین، تعدادی ساختمان در اطراف زیارتگاه و در دل کوه ساخته شده است. در اطراف یزد 4 مکان مقدس دیگر متعلق به زرتشتیان وجود دارد که آنها نیز منتسب به سایر افراد خانواده یزدگرد هستند اما معرفترین آنها زیارتگاه چک چک است. نارستانه در شرق یزد منتسب به اردشیر پسر یزدگرد؛ ستی پیر (پیر بزرگ) منتسب به کتایون همسر یزدگرد که در همان حوالی در چاهی مخفی شده بود؛ نارکی در جنوب یزد منتسب به نازبانو؛ مزرعه مهر و بِنوپُرس در اطرف اردکان، منتسب به مهر بانو و پارس بانو. اما نکته این جاست که داستان ها و روایت هایی مثل غیب شدن یک انسان، رویش یک درخت چنار از یک تکه چوب و ... چندان منطقی و باورپذیر نیست هرچند این ها جزء باورها و اعتقادات مردم عامی زرتشت است. مانند ما شیعیان که تمام امام زاده ها را باور داریم اما طبق روایت راهنمای تور که به نقل از موبدان زرتشتی روایت می کرد، وقتی اعراب به ایران حمله می کنند، موبدان زرتشتی در یزد که به خاطر آب و هوایش از حمله اعراب مصون مانده، تصمیم می گیرند که اماکنی را برای انجام اعمال و ایین مذهبی ایجاد کنند که امنیت داشته باشد. چرا که می دانستند در هر حال پای اعراب به یزد نیز می رسد منتهی آنها می توانستند با دادن جزیه بر دین خود بمانند و برای اینکه اعمال و ایین خود را انحام دهند و از طرفی جایی باشد که تمام زرتشتیان بتوانند در روزهایی از سال گرد هم بیایند، یکدیگر را ببینند و این آیین به مرور زمان فراموش نشود و ... چند منطقه در اطراف یزد که به آب هم نزدیک باشد (برای اینکه بمدت چند روز قابل سکونت باشد) برای اینکار تعیین می کنند و زرتشتیان هر سال در روزهای خاصی از ماه ضمن اقامت چند روزه در این اماکن، ایین خود را اجرا می کنند. روایت دوم به نظر معقول تر و باورپذیر است و من فکر می کنم نقل این داستان ها و منتسب کردن این اماکن به شاهزاده ها شاید برای این بوده که باید یک پشتوانه ای می داشتند برای تقدس بخشیدن به این اماکن، یا شاید هم بهانه ای برای وجود این اماکن در برابر اعراب. احتمالا اگر اعراب از نیت واقعی موبدان (زنده نگه داشتن آیین زرتشتی) از پایه گذاری چنین اماکنی با خبر بودند، با آنها مقابله می کردند. و می بینیم که اکنون بعد از گذشت قرنها، هریک از این مراکز، در روزهایی بخصوصی از سال، محل تجمع زرتشتیان از سراسر جهان و اجرا و زنده نگه داشتن آیین زرتشتی است.
وقتی به چک چک می رسیم که معبد در حال تعمیر است و صدای اره برقی و کلنگ است به جای آن سکوت و آرامشی که وعده اش را داده بودند! قرار بود هنگام ورود به معبد، کفش ها و جوراب ها را درآوریم و با پاهای برهنه وارد شویم. زمین معبد بر اثر چکه های آب خیس است. گفته بودند که وسط معبد آتشی روشن است و در فضای آرامش و روحانی حاکم همه در حال نیایش. هیج کدام اینها نمی شود. فقط داخل معبد را می بینیم. یک اثر تاریخی خالی از آن حسی که بارها شنیده بودم. لابد برای اینکه بهانه ای باشد برایم برای بازگشت دوباره ای به شهر ایساتیس.
موضوع مطلب :
مزه سفر رفتن با تور یادم رفته بود. آخرین بار به گمانم اردبیهشت 85 بود. گلاب گیری کاشان. حالا دوباره سفر به شهر بادگیرها بهانه ای است برای همراه شدن با تور و خاطره ساختن با آدمهای غریبه ای که هیچوقت آنها را ندیده ای و احتمالا دیگر هم نخواهی دید. سفر که تمام شود، تنها می شوند چند عکس توی آلبومت اما این عکس ها با تو سهیم اند در بخشی از بهترین روزهای زندگی ات و تجربه هایی که کسب کرده ای. آدمهایی که ناخودآگاه با همان لبخند اول می شوند همراه یک سفر دو روزه و تو برای همراه شدن، هم سفره شدن، هم اتاق شدن و هم صحبت شدن با هیچکدام وسواس بخرج نمی دهی و در ناخودآگاهت می گویی که تنها دو روز است. و همین باور بر زودگذر بودن این دو روز است که باعث می شود، نه انتظاراتی داشته باشی از همراهت، نه کدورتی به دل بگیری و نه اصلا جدی بگیری هیچ چیز را. و همین هاست که باعث می شود، آن دو روز به همه با تمام خصوصیات خوب و بدی که دارند، خوش بگذرد بی هیچ کدورتی.
پی نوشت: پریسا با وجود همسر و یک دختر 17 ساله اش، تنها سفر می کند کاری که من تا کنون جرات انجامش را نداشته ام. همیشه فکر کرده ام باید کسانی یا حداقل کسی باشد در کنارت برای خندیدن و خوش بودن در سفر اما او معتقد است که این سفرهای تک نفره برایش نوعی خودیابی است و تقویت اعتماد بنفس. هوس سفر تک نفره به سرم می زند.
موضوع مطلب :
شهر یزد بناهای تاریخی بسیار با سبک های معماری خاصی دارد که هر کدام داستان مفصلی است اما چیزی که بیشتر از تاکتیک های معماری برای من جالب بود، استفاده از دانش روانشناسی رنگ در حشرات و کبوتران در مورد کاشی کاری مسجد جامع یزد و برج کبوترخانه است.
برای من همیشه جای سئوال بود که چرا ترکیب رنگ مورد استفاده در کاشی کاری مساجد همیشه از چنین ترکیبی است. ظاهرا دلیلش این است که این رنگ در حین شاد بودن، رنگی (ترکیبی) است که حشرات دوست ندارند و به آن نزدیک نمی شوند. البته زنبور در میان استثنا است و به همین دلیل همانطور که در تصویر زیر مشخص است، در دیورارهای مسجد، به اندازه قد یک فرد کاشی کاری به شکل لانه زنبور است که باعث گیج شدن زنبور و مانع ایجاد مزاحمت برای مردم می شود.
برج کبوترخانه که برای حفاظت از کبوتران جهت استفاده از تخم، گوشت و فضله آنان درست شده بود از کاهگل ساخته شده است. از آنجا که مارها به راحتی می توانستند از کاهگل بالا بروند و وارد کبوترخانه شوند، بخشی از برج از گچ ساخته شده است (به اندازه نواری که در شکل زیر مشخص است) و ضمنا برای جذب کبوتران به کبوتر خانه در سر برج از رنگ گِل اخری که مورد علاقه کبوتران است و موجب جذب آنان می شود، استفاده شده است.
و یک نکته جالب دیگر در معماری که البته ربطی به روانشناسی رنگ ندارد، بنایی است که در وسط کاروانسراها به عنوان محل بارانداز شتر می ساختند که به آن کلک می گفتند. دلیل ساختن کلک در کاروانسرا این بود که شترها برای تخلیه بار مجبور نباشند که با بار سنگین روی زمین بنشینند یا موقع بارگیری با بار سنگین بلند شوند و به زانوهایشان فشار بیاید.
هنگام بارگیری یا تخلیه بار، شتر را به دیوار این بنا می بستند و از طریق پله هایی که در کنار دیوار تعبیه شده، روی بنا می رفتند و کار بارگیری یا تخلیه انجام می شد. موضوع مطلب :
فایده ای ندارد. امسال برف هم که ببارد بجای ذوق کردن، بغض می کنی موقع رد شدن از جلوی زندان اوین، وقتی یادت می افتد که عده ای از آدمهایی که مثل تو فکر می کنند، توی سلولهای سرد بند 209 و 240 سردشان است، وقتی یادت می افتد که توی انفرادی ها پتو به اندازه کافی نیست و بعضی ها را توی انفرادی با رها کردن در هوای سرد، شکنجه می دهند. حالا چه فرقی می کند که این آدم از انفرادی خارج شده یا نه، وقتی می دانی که قطعا هستند کسانی که آنها هم سردشان است اما آنقدر معروف نیستند که یخ زدنشان توی سلول، تیتر سایت ها شود. معروف نیستند، اما آدمند، سردشان می شود و تو می دانی که هستند. آنوقت سرمای هوا و همین چند دانه برف بی رمقی هم که می بارد، غم باد می شود روی دلت و هر بار که دانه های برف می خورد توی صورتت، دچار عذاب وجدان الیمی می شوی بابت آرزوی دو هفته پیشت و تمام تلاشت این می شود تا زیر برف توی میدان ونک، اشکهایت سرریز نشود. خدایا! درکه سرد است.
موضوع مطلب :
مقدمه:
اگر سابقه ی صنعت و چگونگی رشد آن در کشورهای جنوب شرقی آسیا را مورد مطالعه قرار دهیم به این مطلب خواهیم رسید که در کمتر مواردی این کشورها دارای ابداعات فن آوری بوده اند و تقریبا در تمامی موارد، کشورهای غربی (آمریکا و اروپا) پیشرو بوده اند. پس چه عاملی باعث این رشد شگفت آور و فنی در کشورهای خاور دور گردیده است؟ در این نوشتار به یکی از راهکارهای این کشورها در رسیدن به این سطح از دانش فنی می پردازیم. موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||