سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 


یک روز در قمار غزل باختی مرا
من کاخ آرزوی تو بودم که سالها
با دست های عاشق خود ساختی مرا
دنبال اسب وحشی چشم تو روز و شب
می آمدم و از نفس انداختی مرا
من قطعه شعر چشم تو بودم که با قلم
در انزوای تلخ زمین ساختی مرا
اما خراب کرد دلت خانه ای که ساخت
گفتم که آه کاش نمی ساختی مرا
هرچند می شناسمت اما غریبه ای
گفتی که می شناسی و نشناختی مرا


بد بختی




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:49 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

پنج وارونه چه معنا دارد؟
                خواهر کوچکم از من پرسید
                                       پنج وارونه چه معنا دارد؟
                                                                   من به او خندیدم


 
کمی آزرده و حیرتزده گفت
                       روی دیوار و درختان دیدم
                                                   باز هم خندیدم
                                                               گفت دیروز خودم دیدم


مهران پسر همسایه
         پنج وارونه به مینو می داد
                             آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید 
                                                   بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم



بعدها وقتی بارش بی وقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد؟

راستی ، پنج وارونه چه معنا دارد؟؟؟؟


قلب




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:49 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

از هیاهوی واژه ها خسته ام                                       


من سکوت را از اوراق سپید آموخته ام


آیا سکوت، روشن ترین‌ ِواژه ها نیست؟!؟


همیشه در خلوت، مرگ را تجسم کرده ام...


آیا مرگ، خونسردترین ِ واژه ها نیست؟؟؟


تا چشم گشودم،از چشم زندگی افتادم...


شبی ـ شاید امشب ـ


                                زیر ِنور ِیک واژه خواهم نشست...


گرم ترین اشک ِیخ چشمم را


                              بر حواس پنج گانه ام خال خواهم کوفت....


و هم زمان،پایین ِآخرین برگ ِ خاطراتم


                                                  خواهم نوشت:


                             (¯`·._.·(!!!...پـــــایـــــان...!!!)·._.·`¯)     



دل که تنگ است...!


دل که تنگ است کجا باید رفت ؟!


با که باید آمیخت ؟!


به که باید پیوست ؟!


به درو دشت و دمن یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟!


یا به یک خلوت تنهایی امن ؟!


پیر فرزانه من بانگ برآورد که این حرف نکوست


دل که تنگ است برو خانه دوست


خانه اش خانه توست


شانه اش جایگه گریه توست


سخنش راهگشاست


بوسه اش مرهم زخم دل تو


عشق او چاره دلتنگی توست


دل که تنگ است برو خانه دوست


خانه اش خانه توست


خانه اش خانه توست..........


هنر من و بزرگترین هنر من: فن زیستن در خویش. همین بود که مرا تا حال زنده داشت. همین بود که مرا از اینهمه دیگرها و دیگران بیهوده مصون می داشت. هر گاه با دیگران بودم خود را تنها می دیدم. تنها با خودم, تنها نبودم اما, اما اکنون نمی دانم این "خودم" کیست؟ کدام است؟ هر گاه تنها می شوم گروهی خود را در من می آویزند که منم و من با وحشت و پریشانی و بیگانگی در چهره هر یک خیره می شوم و خود را نمی شناسم! نمی دانم کدامم؟ می بینی که چه پریشانی ها در بکاربردن این این ضمیر اول شخص دارم, متکلم! نمی دانم بگویم از اینها من کدامم یا از اینها من کدام است؟ پس آنکه تردید می کند و در میان این "من" ها سراسیمه می گردد و می جوید کیست؟ من همان نیستم؟ اگر آری پس آنکه این من را نیز هم اکنون نشانم می دهد کیست؟ اوه که خسته شدم! باید رها کنم. رها میکنم اما چگونه می توانم تحمل کنم؟ تا کنون همه رنج تحمل دیگران را داشتم و اکنون تحمل خودم رنج آورتر شده است. می بینی که چگونه از تنهایی نیز محروم شدم؟!


 




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:49 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

جای دسته گلی که فردا بر قبرم نثار می کنی ……….امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن  


به جای سیل اشک که فردا بر مزارم می ریزی ……….امروز با تبسمی شادم کن 


به جای آن متن های تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی ….. 


امروز با پیام کوچکی خوشحالم کن  


من امروز به تو نیاز دارم نه فردا………


 




 


رسمه که لحظه ی خداحافظی یادگاری بهم می دن


قشنگترین هدیه ی تو تو قلب منه


یه مشت غمه


شاید اینو بهم دادی که همیشه یادم بمونه


حق با تو


تو راست می گی


غمت همیشه پیشمه !




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:49 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

امشب دلم گرفته امشب می خوام بنویسم می خوام بگم می خوام حرفهایی که تو دلم


عقده شده بگم ولی نمی دونم از کجا بگم و چه جوری بگم از نامردی روزگار بگم یا از بخت


و اقبال بد خودم بگم یا ...


کاش ما آدمها انقدر انصاف داشتیم تا زود قضاوت نکنیم و به طرف مقابلمون یه فرصت می دادیم


تا بتونه حرف خودشو بزنه


چرا ما همه اش فکر می کنیم کار خودمون درسته و کار بقیه اشتباه !


چرا نباید کمی از غرورمون کم کنیم و قبول کنیم که ما هم بعضی وقتا اشتباه می کنیم


چرا وقتی عصبی می شیم تمام پل های پشت سرمونو خراب می کنیم و دیگه راه بازگشتی


برای خودمون نمی ذاریم و باعث بشیم که هم زندگی خودمون و هم زندگی کسی که دوستش


 داریم نابود بشه . چرا باید بعضی وقتا به کسایی اطمینان کنیم که به ظاهر دوستمون هستن


ولی در باطن دارن زندگیمونو خراب می کنن ولی ما فکر می کنیم تمام حرفهاشون به صلاح


خودمونه و این اطمینان کاذب باعث بشه که کسی رو که زمانی دوست داشتیمو از دست بدیم


و زندگی اونو تباه کنیم و بریم دنبال کسه دیگه ای این واقعا انصافه؟


دنیای ما آدمها رو مشغول ساخته تا بتونیم اینقدر در حق هم بی مرفتی کنیم که بتونیم میزان


انسانیت خودمون رو ثابت کنیم ولی حیف که اینقدر فهم ما کم هست که انسانیت را در همین


می بینیم و لذت محبت عمیق را با محبت به وسعت نور خوشید را با محبت تاریکی مثل نور


ماه عوض می کنیم ولی نمی دونیم که یه روز مشتی خاک تیره و خشن مارو در آغوش


 می گیرد و این آغوش گرم زود گذر را از یاد می بریم و باید یا دستانی که هر ساعت گرمی


یک به ظاهر انسان را لمس می کرد با سردی مشتی خاک که مارا پناه داده عوض کنیم .


اینا حرف های دلم بود که مدتی بود توی دلم سنگی می کرد .


این حرفارو واسه کسی نوشتم که امیدوارم یه روزی گذرش توی وبلاگ من بخوره و بدونه


چه کرده با دل من . امیدوارم درک کنه !


و امیدوارم یه روزی هم درک کنه که من .............




موضوع مطلب :



این روش اولین باردرسال 1998 توسط شرکت 3D معرفی شد. سیستم مربوطه دارای یک برنامه نرم افزاری به نام Slicer می باشد که لایه هایی به ضخامت 127, 0 تا 0,005 میلیمتررا تولید می کند. دستگاه SLA شامل یک حمام photo Polymer   پلیمرحساس به نور شدید است که هنگام برخورد لیزرجامد می شود, سیستم های مکانیکی دراین دستگاه حرکت لیزردرصفحه y ,x و محور Z را برای ساخت لایه ها امکان پذیر می کند.در این فرآیند از طریق تابانیدن پرتو لیزری به سطح مقطع ترسیم شده قطعه در حال ساخت(سطح پلیمر مایع), آن لایه نازک از پلیمر مایع به حالت جامد درمی آید

ادامه مطلب...


موضوع مطلب :

جمعه 88 بهمن 16 :: 11:49 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ....

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند.



موضوع مطلب :






برای بازوبسته کردن قالب تحت فشاربایستی هادیهایی درنظرگرفته شوند تا تطبیق دقیق هر دونیمه قالب به درستی انجام گیرد.برای این منظور، همانطور که در شکل21نشان داده شده است،از پینها وبوشهای راهنما استفاده می شود. پینهای راهنما در صفحه ثابت قالب در سمت تزریق قرار داده می شوند، در حالیکه نیمه متحرک سمت بیرون اندازبه بوشهای راهنمای مربوطه مجهز می گردد.
طول راهنمای پینها بایستی قدری بزرگترازحداکثرعمیق اندازه گیری شده از سطح جدایش برای حفره قالب باشد. برای هدایت مطمئن مجموعا چهار پین راهنما لازم می باشد که در نزدیکی چهار گوشه سطح جدایش قرارداده می شوند. برای اجتناب ازاشتباه درمونتاژدونیمه قالب می توان یکی از پینهای راهنما رایا با قطر بزگتری انتخاب نمود ویا اینکه به طورغیرمتقارن قرارداد.






  شکل21ترتیب قرارگرفتن پین وبوش راهنما
ترتیب قرارگرفتن پین وبوش راهنما










ادامه مطلب...


موضوع مطلب :

جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

23 کد برای موفقیت



Edward W. Scripps مؤسس امپراطوری رسانه که شامل 20 مرکز تجاری روزنامه که از واشنگتن تا فلوریدا کشیده شده می باشد، که از جمله آن ها : “Scripps Howard News Service, United Media, and the worldwide licensing and syndication home of PEANUTS and DILBERT.”
او کارش را در سال 1878 با استقراض $10000 برای ایجاد یک روزنامه در Cleveland با نام The Penny Press شروع کرد . او می خواست تا یک مجتمع تجاری ناکارآمد با کارگران شهری به سرعت به مدلی برای اولین وسیله جمعی کشور تبدیل شود . او فرمولی موفقیت آمیز یافت و شروع به ساخت اولین زنجیره روزنامه ها تحت مالکیت عمومی کرد . امروزه کمپانی E. W. Scripps یک بنگاه رسانه ای متنوع در ضمینه روزنامه ها ، ایستگاه های تلویزیونی رادیویی ، شبکه های تلویزیونی کابلی و سایر تشکیلات اقتصادی مرتبط با رسانه .
اصول اخلاقی برای Scripps بسیار مهم بود و کوشید تا پول و کار و زندگی اش را در منظر مناسبی نگه دارد . در اینجا با 23 کد که E.W. Scripps در زندگی و کارش استفاده کرد آگاهی یابید.

1- هرگز به میزان درآمدتان خرج نکنید . مخارج کمتر شما نسبت به درآمدتان باعث ثروتمند شدن سریع شما می شود.

2- دستمزد دادن بهتر از دستمزد گرفتن است . حداقل مفیدتر است.

3- هرگز کاری را که می توانید بدهید تا دیگری برایتان انجام دهد خودتان انجام ندهید . کاری که دیگری برای شما انجام می دهد زمان و انرژی بیشتری به شما برای انجام کارهای دیگر می دهد .

4- هرگز کاری را که می توانی با طفره رفتن به فردا اندازی امروز انجام نده . کارهای زیادی وجود دارد که می توانی امروز انجام دهی . اصولاً بیشتر کارهایی که امروز مجبور نیستی انجام دهی کارهای مهمی نیستند .

5- همیشه خریدار باش نه فروشنده . اگر به اندازه کافی هوش برای پول دار شدن داشته باشی می دانی که یک ریسک بهتر از دو ریسک است .

6- هرگز کاری را انجام نده اگر می توانی با شخص دیگری انجام دهی . چرا با یک شخص یا اشخاص دیگر در هر شغل یا خط کاری رقابت می کنی مادامی که برای تو انحصار در ضمینه های دیگر ممکن است ؟

7- اگر مقتضیات تو را مجبور کند تا شغل هایی را پیگیری کنی یا از یک سری خطوط کاری پیروی کنی که مورد تعقیب افراد دیگر است ، بهتراست که کارت را در ضمینه ای که دیگران توان رقابت با تو را ندارند قرار دهی. این همیشه یک راه خوب، بهتر و بهترین راه است.

8- هر آنچه که تو برای یک بار انجام می دهی ، هر چند راهی که تو برای انجام کاری به عهده می گیری ، کار مشابهی را دوباره انجام نده یا کاری را در مسیر مشابه انجام نده . اگر یک راه انجام کاری را بدانی باید این را هم بدانی که مسلماً راه بهتری برای انجام آن وجود دارد .

9- اگر در کاری موفق شدی ، اجازه نده دیگران از موفقیت تو اطلاع یابند.

10- وقتی ثروتمند شدی ، چنانچه اگر نصایح مرا گوش کنی ثروتمند می شوی، اجازه نده دیگری راز موفقیت تو را بداند .

11- یکی از بزرگترین دارایی ها که هر فردی می تواند کسب کند شهرت برای بی قاعدگی است .

12- هرگز از کسی متنفر نباش .

13- مرد عاقل رفتارش را با دلیل تنظیم می کند نه با غریزه .

14- دانستن کاری که نباید انجام دهی مهمتر از دانستن کاری است که باید انجام دهی .

15- آیندگان هرگز کاری را برای تو انجام نمی دهند . بنابر این هیچگونه سرمایه گذاری برای اولادت نکن . البته وارثانت پس از مرگ بر سر املاکت نزاع می کنند.

16- یک مرد هر کاری را که بخواهد در جهان انجام دهد انجام می دهد .

17- باید پولت را ذخیره کنی.

18- احمق ها می گویند که پول ، پول می آورد ولی من می گویم که پول ، پول نمی آورد . فقط انسان است که پول می آورد .

19- دو گناه نابخشودنی در جهان اقتصاد است : یکی دادن چیزی برای هیچی و دیگری گرفتن چیزی برای هیچی .

20- اگر شما یکی از ورثه های پدر یا شخص دیگری هستی ، توصیه می کنم که قبول نکنی که فقط یک وارث باشی .

21- از کارهای کوچک نفرت نداشته باش بلکه به آن کارها احترم بگذار.

22- پول درآوردن آسانتر از خرج کردن آن است .

23- سخت ترین کار از کارهایی که انسان انجام می دهد تفکر است.




موضوع مطلب :


جمعه 88 بهمن 16 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : مطالب وبلاگ های پارسی بلاگ

heydar baba 


حیدر بابا، تمام جهان غم گرفته است


وین روزگار ما همه ماتم گرفته است


ای بد کسی که دست کسان کم گرفته است


نیکی برفت و در وطن غیر لانه کرد


بد در رسید و در دل ما آشیانه کرد



ای کاش می پریدم با باد در شتاب


ای کاش می دویدم همراه سیل و آب


با ایل خود گریسته در آن ده خراب


می دیدم از تبار من آنجا که مانده است؟


وین آیه فراق در آنجا که خوانده است؟


«دکتر بهروز ثروتیان»





Hayder baba, Gükler bütün, dümand?r


Günlerimiz bir birinden k?tüd?r


Bir birinizden ayrilmayin sakinha

?yili?i elimizden aliplar


?yi bizi k?tü güne sal?plar



Bir üçsaydim bu çirpilan yelle


Birle?eyd?m da?dan a?an seliyle


A?la?ayd?m üzak dü?en elinen


Bir goreyd?m ayr?l??? kim sald?


حیدر بابا گؤیلر بوتون دوماندی


گونلریمیز بیر-بیریندن یاماندی


بیر-بیروزدن آیریلمایون، آماندی


یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار


یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار


بیر اوچئیدیم بو چیرپینان یئلینن


باغلاشئیدیم داغدان آشان سئلینن


آغلاشئیدیم اوزاق دوشَن ائلینن


بیر گؤرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی


اؤلکه میزده کیم قیریلدی، کیم قالدی




موضوع مطلب :


<   <<   41   42   43   44   45   >>   >   
آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ
درباره وبلاگ

نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



فروش بک لینک